اعجاب
[اِ] (ع مص) بشگفت آوردن کسی را: اَعجبه؛ بشگفت آورد آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به شگفت آوردن. (آنندراج). بتعجب آوردن کاری کسی را. (از اقرب الموارد). بر چیزی تعجب آوردن و عجب دانستن. (منتخب از غیاث اللغات). بشگفتی افکندن. (یادداشت بخط مؤلف): «فاشار علیهم عروه... ان یسمعوا کلام بدیل، فان اعجبهم قبلوه و الا ترکوه». (امتاع الاسماع مقریزی). قال وکیع: لایعجبنا بیعها [ ای بیع القرآن ]. (المصاحف سجستانی). || خوش آمدن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). شگفتی نمودن و خوش آمدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). بشگفت آمدن و شاد شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بتعجب درآمدن از چیزی و شاد شدن. (از اقرب الموارد). یقال: اعجبه الشی ء و اعجب بالشی ء، معلوم و مجهول به یک معنی استعمال شود. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) :
روا بود که فزاید جهان بدورانش
سزا بود که نماید فلک بدو اعجاب.
مسعودسعد.
نیست معجب بجود خویش جهان
می نماید بجود او اعجاب.مسعودسعد.
چون دمنه از... سخن فارغ شد، اعجاب شیر بدو زیادت گشت. (کلیله و دمنه).
یار شد یا مار شد آن آب تو
زآن عصا چونست این اعجاب تو.مولوی.
برآمد ابر بکردار عاشق رعنا
کشیده دامن و افراخته سر از اعجاب.
مولوی.
|| فضیلت نهادن خود را. (منتهی الارب). فضیلت نهادن بر خود و تکبر کردن. (ناظم الاطباء). ناز و تکبر کردن و در شگفت بودن. (از اقرب الموارد). تکبر کردن. (منتخب از غیاث اللغات) : مرا همیشه اعجاب تو... معلوم بود. (کلیله و دمنه).
تو که مبدأ و مرجعت این است
نه سزاوار کبر و اعجابی.سعدی.
|| معجب کردن. (آنندراج) (المصادر زوزنی). || در تکبر و غرور انداختن. (منتخب از غیاث اللغات).
- اعجاب بنفس؛ تخایل. تکبر. (یادداشت مؤلف).
روا بود که فزاید جهان بدورانش
سزا بود که نماید فلک بدو اعجاب.
مسعودسعد.
نیست معجب بجود خویش جهان
می نماید بجود او اعجاب.مسعودسعد.
چون دمنه از... سخن فارغ شد، اعجاب شیر بدو زیادت گشت. (کلیله و دمنه).
یار شد یا مار شد آن آب تو
زآن عصا چونست این اعجاب تو.مولوی.
برآمد ابر بکردار عاشق رعنا
کشیده دامن و افراخته سر از اعجاب.
مولوی.
|| فضیلت نهادن خود را. (منتهی الارب). فضیلت نهادن بر خود و تکبر کردن. (ناظم الاطباء). ناز و تکبر کردن و در شگفت بودن. (از اقرب الموارد). تکبر کردن. (منتخب از غیاث اللغات) : مرا همیشه اعجاب تو... معلوم بود. (کلیله و دمنه).
تو که مبدأ و مرجعت این است
نه سزاوار کبر و اعجابی.سعدی.
|| معجب کردن. (آنندراج) (المصادر زوزنی). || در تکبر و غرور انداختن. (منتخب از غیاث اللغات).
- اعجاب بنفس؛ تخایل. تکبر. (یادداشت مؤلف).