اطفال
[اَ] (ع اِ) جِ طِفْل. (ناظم الاطباء). جِ طفل، یعنی بچه. (مؤیدالفضلا). بچگان انسان: تا اطفال ایران علوم معاشیه نیاموزند ایران آباد نمی شود. (فرهنگ نظام). نوزادگان. (از منتهی الارب). کودکان. خردسالان. نوزادان. نوباوگان. کودکهای خرد و بچه ها بخصوص بچه های انسان. (ناظم الاطباء) :
حنجره و حلقشان ببرند ایشان
نادره باشد گلو بریدن اطفال.منوچهری.
گفتم که نماز از چه بر اطفال و مجانین
واجب نشود تا نشود عقل مخیر.
ناصرخسرو.
نذر کردم که در مدت این فتنه و ایام این محنت جز در بیاض روز از خانه بیرون نیایم و پیش از طفل آفتاب بر سر اطفال روم. (ترجمهء تاریخ یمینی ص298).
همیشه در کرمش بوده ایم و در نعمت
ز آستان مربی کجا روند اطفال؟سعدی.
اطفال عزیز نازپرورد
از دست تو دست بر خدایند.
سعدی (صاحبیه).
|| جِ طِفْل، بمعنی صغیر از هر چیز: هو یسعی لی فی اطفال الحوائج؛ یعنی در نیازهای خُرد و از این معنی است: الاّ ان یعرّج بی طفل؛ یعنی نیاز اندک همچون: آتش روشن کردن یا خوردن خوراک یا برآوردن حاجت. (از اقرب الموارد). رجوع به طِفْل شود.
حنجره و حلقشان ببرند ایشان
نادره باشد گلو بریدن اطفال.منوچهری.
گفتم که نماز از چه بر اطفال و مجانین
واجب نشود تا نشود عقل مخیر.
ناصرخسرو.
نذر کردم که در مدت این فتنه و ایام این محنت جز در بیاض روز از خانه بیرون نیایم و پیش از طفل آفتاب بر سر اطفال روم. (ترجمهء تاریخ یمینی ص298).
همیشه در کرمش بوده ایم و در نعمت
ز آستان مربی کجا روند اطفال؟سعدی.
اطفال عزیز نازپرورد
از دست تو دست بر خدایند.
سعدی (صاحبیه).
|| جِ طِفْل، بمعنی صغیر از هر چیز: هو یسعی لی فی اطفال الحوائج؛ یعنی در نیازهای خُرد و از این معنی است: الاّ ان یعرّج بی طفل؛ یعنی نیاز اندک همچون: آتش روشن کردن یا خوردن خوراک یا برآوردن حاجت. (از اقرب الموارد). رجوع به طِفْل شود.