اطفاء
[اِ] (ع مص) (از «ط ف ء») اطفاء آتش؛ فرونشاندن آن تا سرد شود. (از متن اللغه). از میان بردن لهیب آتش و خاموش کردن آن. (از اقرب الموارد). فرونشاندن آتش را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فروکشتن آتش و چراغ. (مجمل اللغه) (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 14). فروکشتن آتش. (زوزنی). کشتن آتش و کشتن چراغ. (از منتخب) (غیاث اللغات). کشتن چراغ و فرونشاندن آتش(1). و با لفظ کردن مستعمل. (از آنندراج). خاموش کردن(2) آتش و چراغ و امثال آن. (فرهنگ نظام). اخماد. بنشاندن آتش : در اطفای آن جمره و تسکین فتنه آثار مأثور و مساعی مشکور نمود. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 437).
- اطفاء آتش.؛ رجوع به اطفای آتش شود.
- اطفاء چراغ.؛ رجوع به اطفای چراغ شود.
- اطفاء حرارت.؛ رجوع به اطفای حرارت شود.
- اطفاء سراج.؛ رجوع به اطفای سراج شود.
- اطفاء عطش.؛ رجوع به اطفای عطش شود.
- اطفاء عطش کردن.؛ رجوع به اطفای عطش کردن شود.
- اطفاء کردن؛ خاموش کردن. بنشاندن. فرونشاندن. رجوع به اطفاء شود.
- اطفاء نار.؛ رجوع به اطفای نار شود.
- اطفای آتش؛ خاموش کردن آتش. رجوع به اطفای نار شود.
- اطفای چراغ؛ خاموش کردن چراغ. رجوع به اطفای سراج و اطفاء شود.
- اطفای حرارت(3)؛ فرونشاندن گرما :
مرگ اطفای حرارت نکند عاشق را
سنگ آتش بهمان آتش خود در دریاست.
واله هروی (از آنندراج).
- اطفای سراج؛ فرونشاندن چراغ. خاموش کردن چراغ. کشتن چراغ.
- اطفای عطش؛ نشاندن تشنگی. فرونشاندن عطش.
- اطفای عطش کردن(4)؛ قطع عطش کردن. نشاندن تشنگی. رجوع به اطفای عطش شود.
- اطفای نار؛ فرونشاندن آتش. کشتن آتش. خاموش کردن آتش. بنشاندن آتش. رجوع به اطفاء شود.
|| اطفاء فتنه و جنگ؛ فرونشاندن آن. تسکین دادن آن. (از اقرب الموارد). || مداومت دادن(5)بر خوردن ماهی طافی(6). (از متن اللغه).
(1) - در متن: کشتن و چراغ فروشدن.
.
(فرانسوی)
(2) - eteindre .
(فرانسوی)
(3) - eteindre la chaleur .
(فرانسوی)
(4) - etancher la soif (5) - در این معنی یایی است.
(6) - ماهی طافی ماهیی است که در آب بمیرد و آنگاه بر روی آب آید. (از متن اللغه).
- اطفاء آتش.؛ رجوع به اطفای آتش شود.
- اطفاء چراغ.؛ رجوع به اطفای چراغ شود.
- اطفاء حرارت.؛ رجوع به اطفای حرارت شود.
- اطفاء سراج.؛ رجوع به اطفای سراج شود.
- اطفاء عطش.؛ رجوع به اطفای عطش شود.
- اطفاء عطش کردن.؛ رجوع به اطفای عطش کردن شود.
- اطفاء کردن؛ خاموش کردن. بنشاندن. فرونشاندن. رجوع به اطفاء شود.
- اطفاء نار.؛ رجوع به اطفای نار شود.
- اطفای آتش؛ خاموش کردن آتش. رجوع به اطفای نار شود.
- اطفای چراغ؛ خاموش کردن چراغ. رجوع به اطفای سراج و اطفاء شود.
- اطفای حرارت(3)؛ فرونشاندن گرما :
مرگ اطفای حرارت نکند عاشق را
سنگ آتش بهمان آتش خود در دریاست.
واله هروی (از آنندراج).
- اطفای سراج؛ فرونشاندن چراغ. خاموش کردن چراغ. کشتن چراغ.
- اطفای عطش؛ نشاندن تشنگی. فرونشاندن عطش.
- اطفای عطش کردن(4)؛ قطع عطش کردن. نشاندن تشنگی. رجوع به اطفای عطش شود.
- اطفای نار؛ فرونشاندن آتش. کشتن آتش. خاموش کردن آتش. بنشاندن آتش. رجوع به اطفاء شود.
|| اطفاء فتنه و جنگ؛ فرونشاندن آن. تسکین دادن آن. (از اقرب الموارد). || مداومت دادن(5)بر خوردن ماهی طافی(6). (از متن اللغه).
(1) - در متن: کشتن و چراغ فروشدن.
.
(فرانسوی)
(2) - eteindre .
(فرانسوی)
(3) - eteindre la chaleur .
(فرانسوی)
(4) - etancher la soif (5) - در این معنی یایی است.
(6) - ماهی طافی ماهیی است که در آب بمیرد و آنگاه بر روی آب آید. (از متن اللغه).