اضطلاع
[اِ طِ] (ع مص) قوی شدن در کاری. (آنندراج). قوی گشتن در کاری. (زوزنی). اطلاع. (زوزنی). نیرومند شدن کسی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). قوی و توانا بودن بر کار. نیرومندی و توانایی در کار. رجوع به مضطلع شود: آن مهم که چون جذر اصمّ در شکال اشکال بمانده به کیاست و شهامت و حسن اضطلاع کفایت کند. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 40). بزبان شکر ایادی و حسن اضطلاع و یمن اصطناع ناصرالدین میگفت. (ترجمهء تاریخ یمینی ص 18). || اضطلاع کسی به باری؛ تحمل کردن و حرکت دادن وی آن را و توانا شدن بر آن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). تحمل بار گران کردن.