اصلاح
[اِ] (ع مص) راست کردن عصا و چوب را به آتش. (منتهی الارب). || بصلاح آوردن. (زوزنی). بصلاح آوردن و نیکو کردن. (آنندراج). نیکو کردن. (منتهی الارب). با صلاح آوردن. (مؤید الفضلا) (ناظم الاطباء) (ترجمان علامهء جرجانی ص13). لَمّ. (تاج المصادر بیهقی). بصلاح آوردن و نیک و بهتر کردن. ضد افساد. مثال: حالت مشرقیان قابل اصلاح است. (فرهنگ نظام). درست کردن. التیام دادن. بسامان آوردن. سر و سامان دادن به کارها. درست کردگی و راست کردگی. (ناظم الاطباء). ضد افساد چیزی. دور کردن تباهی و راست کردن چیزی. (از قطر المحیط) (از المنجد) : نیش کژدم... را اگرچه بسیار بسته دارند و در اصلاح آن مبالغت نمایند، چون بگشایند بقرار اصل بازرود. (کلیله و دمنه).
کلک سر سبز اوست از پی اصلاح ملک
از حبشه سوی روم تیزرونده نوند.
سوزنی.
یکی از وزرا بر زیردستان رحمت آوردی و اصلاح همگنان را بخیر توسط کردی. (گلستان).
چون بازنیاید ز بت و بتکده خسرو
اصلاح مزاج سگ دیوانه چه کوشم؟
؟ (از آنندراج).
|| نیکویی نمودن. (منتهی الارب). احسان کردن. نیکویی کردن. (از مؤید الفضلا). نیکویی نمودن، یقال: اصلح الیه؛ اذا احسن. با همدیگر نیکی کردن. (ناظم الاطباء). به کسی نیکی کردن. (از المنجد) (از قطر المحیط). و گویند: اصلح الله له فی ذریته و ماله. (از المنجد). || با هم آشتی کردن. (منتهی الارب). آشتی نمودن. خلاف افساد. (از ناظم الاطباء) (آنندراج). آشتی کردن. (مؤید الفضلاء) (فرهنگ نظام). || اصلاح میان قوم؛ سازش دادن آنان را. (از قطر المحیط). اصلاح میان کسان؛ سازش دادن ایشان را. (از المنجد). || به اصلاح آوردن معیشت؛ ترقیح. (تاج المصادر بیهقی). || تراشیدن یا زدن یا پیراستن موی سر و صورت. آرایش زلف و ریش. (ناظم الاطباء). رجوع به اصلاح کردن و اصلاح صورت و اصلاح سر شود :
بس که اصلاح خط خوب تو دارم در نظر
در میان خواب [هم] تصحیح قرآن می دهم.
؟ (از آنندراج).
|| فراهم آمدن قومی بر امری. (منتهی الارب). || اصلاح ساز؛ پرداخت کوک آن. || تصحیح. || رفع عیب و فساد چیزی. || ترتیب و بند و بست. || بهبود از بیماری. (ناظم الاطباء). || اصلاح دارویی؛ داروی دیگری با آن یار کردن تا از جنبهء زیان آن بکاهد.(1) تهیه و آماده و ساخته کردن دارو : عم انه امر باصلاحه فاصلح و اخذه لوقته. (عیون الانباء ج1 ص 196). || در تداول امروز، از نظر مذهبی و اجتماعی مرادف کلمهء رفرم(2) است و آن در آغاز عبارت از جنبش دینی اصلاح خواهانه ای بود که مارتین لوتر(3) در آلمان بسال 1521 م. بدان همت گماشت و از کلیسیای کاتولیکی انشعاب کرد و آنگاه زوینگل(4) و کالون(5) در سویس از جنبش وی پیروی کردند و در نتیجهء انشعاب آنان مذهب پروتستان پدید آمد و در برابر کلیسیاهای کاتولیک، کلیسیاهای پروتستان ها در سراسر کشورهای مسیحی تأسیس یافت. رفته رفته کلمهء اصلاح بر هر تغییری خواه مذهبی و خواه اجتماعی و سیاسی اطلاق گردید، چنانکه هم اکنون مراد از اصلاح امور، دادن تغییرات سودمند در کارهاست و اصلاح طلبان یا اصلاح خواهان کسانی هستند که خواستار اصلاحات اجتماعی بشیوهء تکامل و تدریج اند، در برابر دسته های افراطی و انقلابی که تغییر اوضاع را بشیوهء انقلاب می طلبند. رجوع به عنوانهای اصلاح طلب و اصلاح خواه شود. || (اِخ) اصلاح المنطق، کتابی ازآن ابن سکیت بود که ابوزکریا خطیب تبریزی بشرح و تهذیب آن پرداخت و اب لویس شیخو آنرا بعنوان تهذیب الالفاظ طبع کرد. (896 از اعلام المنجد).
(1) - Corriger. Correction des .
(فرانسوی) medicaments
.
(فرانسوی)
(2) - Reforme
(3) - Luther.
(4) - Zwingle. Zwingli.
(5) - Calvin.
کلک سر سبز اوست از پی اصلاح ملک
از حبشه سوی روم تیزرونده نوند.
سوزنی.
یکی از وزرا بر زیردستان رحمت آوردی و اصلاح همگنان را بخیر توسط کردی. (گلستان).
چون بازنیاید ز بت و بتکده خسرو
اصلاح مزاج سگ دیوانه چه کوشم؟
؟ (از آنندراج).
|| نیکویی نمودن. (منتهی الارب). احسان کردن. نیکویی کردن. (از مؤید الفضلا). نیکویی نمودن، یقال: اصلح الیه؛ اذا احسن. با همدیگر نیکی کردن. (ناظم الاطباء). به کسی نیکی کردن. (از المنجد) (از قطر المحیط). و گویند: اصلح الله له فی ذریته و ماله. (از المنجد). || با هم آشتی کردن. (منتهی الارب). آشتی نمودن. خلاف افساد. (از ناظم الاطباء) (آنندراج). آشتی کردن. (مؤید الفضلاء) (فرهنگ نظام). || اصلاح میان قوم؛ سازش دادن آنان را. (از قطر المحیط). اصلاح میان کسان؛ سازش دادن ایشان را. (از المنجد). || به اصلاح آوردن معیشت؛ ترقیح. (تاج المصادر بیهقی). || تراشیدن یا زدن یا پیراستن موی سر و صورت. آرایش زلف و ریش. (ناظم الاطباء). رجوع به اصلاح کردن و اصلاح صورت و اصلاح سر شود :
بس که اصلاح خط خوب تو دارم در نظر
در میان خواب [هم] تصحیح قرآن می دهم.
؟ (از آنندراج).
|| فراهم آمدن قومی بر امری. (منتهی الارب). || اصلاح ساز؛ پرداخت کوک آن. || تصحیح. || رفع عیب و فساد چیزی. || ترتیب و بند و بست. || بهبود از بیماری. (ناظم الاطباء). || اصلاح دارویی؛ داروی دیگری با آن یار کردن تا از جنبهء زیان آن بکاهد.(1) تهیه و آماده و ساخته کردن دارو : عم انه امر باصلاحه فاصلح و اخذه لوقته. (عیون الانباء ج1 ص 196). || در تداول امروز، از نظر مذهبی و اجتماعی مرادف کلمهء رفرم(2) است و آن در آغاز عبارت از جنبش دینی اصلاح خواهانه ای بود که مارتین لوتر(3) در آلمان بسال 1521 م. بدان همت گماشت و از کلیسیای کاتولیکی انشعاب کرد و آنگاه زوینگل(4) و کالون(5) در سویس از جنبش وی پیروی کردند و در نتیجهء انشعاب آنان مذهب پروتستان پدید آمد و در برابر کلیسیاهای کاتولیک، کلیسیاهای پروتستان ها در سراسر کشورهای مسیحی تأسیس یافت. رفته رفته کلمهء اصلاح بر هر تغییری خواه مذهبی و خواه اجتماعی و سیاسی اطلاق گردید، چنانکه هم اکنون مراد از اصلاح امور، دادن تغییرات سودمند در کارهاست و اصلاح طلبان یا اصلاح خواهان کسانی هستند که خواستار اصلاحات اجتماعی بشیوهء تکامل و تدریج اند، در برابر دسته های افراطی و انقلابی که تغییر اوضاع را بشیوهء انقلاب می طلبند. رجوع به عنوانهای اصلاح طلب و اصلاح خواه شود. || (اِخ) اصلاح المنطق، کتابی ازآن ابن سکیت بود که ابوزکریا خطیب تبریزی بشرح و تهذیب آن پرداخت و اب لویس شیخو آنرا بعنوان تهذیب الالفاظ طبع کرد. (896 از اعلام المنجد).
(1) - Corriger. Correction des .
(فرانسوی) medicaments
.
(فرانسوی)
(2) - Reforme
(3) - Luther.
(4) - Zwingle. Zwingli.
(5) - Calvin.
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول
