ابرام
[اِ] (ع مص) سخت بتافتن. (زوزنی). رَسن دوتا تافتن. جامه به ریسمان دوتا بافتن. || استوار کردن. کار محکم کردن. || بستوه آوردن. سُته کردن. تنگ آوردن. بجان آوردن. || گران کردن. || سختی. || ملول کردن. گرانی کردن. دردسر دادن :
ای بتو دل گشته خرم قوی
سخت قوی پشتی دارم بتو
تا بضرورت نرسد کار من
والله کابرام نیارم بتو.مسعودسعد.
|| شکوفه برآوردن. || مقابل نقض.
- ابرام کردن حکمی؛ مقابل نقض کردن آن.
- محکمهء نقض و ابرام؛ محکمهء تمیز.
و در فارسی با آوردن و کردن صرف شود.
ای بتو دل گشته خرم قوی
سخت قوی پشتی دارم بتو
تا بضرورت نرسد کار من
والله کابرام نیارم بتو.مسعودسعد.
|| شکوفه برآوردن. || مقابل نقض.
- ابرام کردن حکمی؛ مقابل نقض کردن آن.
- محکمهء نقض و ابرام؛ محکمهء تمیز.
و در فارسی با آوردن و کردن صرف شود.