اشیا
[اَشْ] (ع اِ) صورتی از اشیاء جِ شی ء است که در فارسی شاعران همزهء آخر آنرا بضرورت وزن یا قافیه کردن با کلمه های مختوم به الف حذف کنند :
مجوی از وحدت محضش برون از ذات او چیزی
که او عامست و ماهیات خاص اندر همه اشیا.
ناصرخسرو.
اگرچه بیعدد اشیا همی بینی در این عالم
ز خاک و باد و آب و آتش از کانیّ و از دریا.
ناصرخسرو.
ازبهر وجود تو که سرمایهء اشیاست
نشگفت که در خانه نشانند عدم را.انوری.
فلک ز جور تو سازد لطیفهای وجود
مگر که منبع جود تو مصدر اشیاست؟
انوری.
آنچه در کونست زاشیا وآنچه هست
وانما جان را بهر حالت که هست.مولوی.
و رجوع به اشیاء و شی ء شود.
مجوی از وحدت محضش برون از ذات او چیزی
که او عامست و ماهیات خاص اندر همه اشیا.
ناصرخسرو.
اگرچه بیعدد اشیا همی بینی در این عالم
ز خاک و باد و آب و آتش از کانیّ و از دریا.
ناصرخسرو.
ازبهر وجود تو که سرمایهء اشیاست
نشگفت که در خانه نشانند عدم را.انوری.
فلک ز جور تو سازد لطیفهای وجود
مگر که منبع جود تو مصدر اشیاست؟
انوری.
آنچه در کونست زاشیا وآنچه هست
وانما جان را بهر حالت که هست.مولوی.
و رجوع به اشیاء و شی ء شود.