اشکوه
[اُ / اِ] (اِ) شأن و شوکت و شکوه و عظمت. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) . عظمت و حشمت و آن را شکوه خوانند. مولوی معنوی فرماید :
صدق موسی بر عصا و کوه زد
بلکه بر دریای پراشکوه زد.
(جهانگیری)(1) (سروری).
مهابت و ترس و بر این قیاس است اشکوهید و شکوهید. (رشیدی). حشمت و عظمت و وقار. (شعوری). و رجوع به شکوه شود.
(1) - در جهانگیری بکسر همزه است.
صدق موسی بر عصا و کوه زد
بلکه بر دریای پراشکوه زد.
(جهانگیری)(1) (سروری).
مهابت و ترس و بر این قیاس است اشکوهید و شکوهید. (رشیدی). حشمت و عظمت و وقار. (شعوری). و رجوع به شکوه شود.
(1) - در جهانگیری بکسر همزه است.