یونان زمین
[زَ] (اِخ) زمین یونان. سرزمین یونان. کشور یونان. (از یادداشت مؤلف) :
جزیره یکی بُد به یونان زمین
کروتیس بُد نام شهر گزین.عنصری.
شامس، جزیره ای بود به یونان زمین. (لغت فرس اسدی).
دواسبه فرستاد قاصد ز پیش
به یونان زمین پیش دستور خویش.نظامی.
ارسطو که دستور درگاه بود
به یونان زمین نایب شاه بود.نظامی.
به یونان زمین آمد از راه دور
وطن گاه پیشینه را داد نور.نظامی.
به یونان زمین بود مأوای او
به مقدونیه خاص تر جای او.نظامی.
چو موکب درآمد به یونان زمین
گرانبار شد گوهر نازنین.نظامی.
پزشکان(1) بماندند حیران در این
مگر فیلسوفی ز یونان زمین.سعدی.
و رجوع به یونان شود.
(1) - ن ل: طبیبان.
جزیره یکی بُد به یونان زمین
کروتیس بُد نام شهر گزین.عنصری.
شامس، جزیره ای بود به یونان زمین. (لغت فرس اسدی).
دواسبه فرستاد قاصد ز پیش
به یونان زمین پیش دستور خویش.نظامی.
ارسطو که دستور درگاه بود
به یونان زمین نایب شاه بود.نظامی.
به یونان زمین آمد از راه دور
وطن گاه پیشینه را داد نور.نظامی.
به یونان زمین بود مأوای او
به مقدونیه خاص تر جای او.نظامی.
چو موکب درآمد به یونان زمین
گرانبار شد گوهر نازنین.نظامی.
پزشکان(1) بماندند حیران در این
مگر فیلسوفی ز یونان زمین.سعدی.
و رجوع به یونان شود.
(1) - ن ل: طبیبان.