یون
(اِ) فلس و فلوس. (ناظم الاطباء) (برهان). فلس. (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری) :
فلسفی فلسی و یونان همه یونی ارزد
نفی این مذهب یونان به خراسان یابم.
خاقانی.
با نص حدیث و نظم قرآن
یونی نرزد حدیث یونان.خاقانی.
|| نمد و نمدزین. (ناظم الاطباء) (از برهان). نمدزین. (فرهنگ اوبهی) (صحاح الفرس) (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (از آنندراج). غاشیهء زین. (یادداشت مؤلف). نمدزین باشد. (لغت فرس اسدی) :
مرکب غزو ورا کوه منی زیبد زین
پردهء(1) خان ختا زین ورا زیبد یون.
مخلدی (از لغت فرس اسدی).
از فتح و ظفر بینم بر نیزهء تو عقد
وز فر و هنر بینم بر بارهء تو یون.عنصری.
هیون چو جنگ برآورد و یون فکند بر او
به گوش جنگ نماید همی خیال دوال.
عنصری.
مر هزیمت را هم آنگه ایلک و رای از نهیب
این نهد یون بر هیون وآن پیل را پالان کند.
لامعی (دیوان چ دبیرسیاقی ص38).
چو بر بالای میمون (؟) او به رزم اندر نهد یون او
بود فرخ فریدون او عدو ضحاک شوم اختر.
قطران (از انجمن آرا).
|| رنگ و لون. (ناظم الاطباء). رنگ و لون را هم گفته اند همچو آذریون که به معنی آذرگون است یعنی آتش رنگ. (برهان). گون. رنگ. لون: آذریون، آذرگون. زریون، زرگون. ظاهراً این کلمه مانند گون یا صورتی از گون به معنی مانند و مثل و شبیه است (یعنی ی به گاف یا بالعکس در آن مبدل شده است): آذریون (به رنگ آذر، مانند آذر)، همایون (به فر هما). (یادداشت مؤلف). || به نظر می آید چون علامت نسبتی باشد: گلزریون، گل زری؛ همایون، از همای. (یادداشت مؤلف).
(1) - ن ل: پرگر.
فلسفی فلسی و یونان همه یونی ارزد
نفی این مذهب یونان به خراسان یابم.
خاقانی.
با نص حدیث و نظم قرآن
یونی نرزد حدیث یونان.خاقانی.
|| نمد و نمدزین. (ناظم الاطباء) (از برهان). نمدزین. (فرهنگ اوبهی) (صحاح الفرس) (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (از آنندراج). غاشیهء زین. (یادداشت مؤلف). نمدزین باشد. (لغت فرس اسدی) :
مرکب غزو ورا کوه منی زیبد زین
پردهء(1) خان ختا زین ورا زیبد یون.
مخلدی (از لغت فرس اسدی).
از فتح و ظفر بینم بر نیزهء تو عقد
وز فر و هنر بینم بر بارهء تو یون.عنصری.
هیون چو جنگ برآورد و یون فکند بر او
به گوش جنگ نماید همی خیال دوال.
عنصری.
مر هزیمت را هم آنگه ایلک و رای از نهیب
این نهد یون بر هیون وآن پیل را پالان کند.
لامعی (دیوان چ دبیرسیاقی ص38).
چو بر بالای میمون (؟) او به رزم اندر نهد یون او
بود فرخ فریدون او عدو ضحاک شوم اختر.
قطران (از انجمن آرا).
|| رنگ و لون. (ناظم الاطباء). رنگ و لون را هم گفته اند همچو آذریون که به معنی آذرگون است یعنی آتش رنگ. (برهان). گون. رنگ. لون: آذریون، آذرگون. زریون، زرگون. ظاهراً این کلمه مانند گون یا صورتی از گون به معنی مانند و مثل و شبیه است (یعنی ی به گاف یا بالعکس در آن مبدل شده است): آذریون (به رنگ آذر، مانند آذر)، همایون (به فر هما). (یادداشت مؤلف). || به نظر می آید چون علامت نسبتی باشد: گلزریون، گل زری؛ همایون، از همای. (یادداشت مؤلف).
(1) - ن ل: پرگر.