یوزک
[زَ] (اِ مصغر) مصغر یوز. (برهان). یوز شکاری کوچک. (ناظم الاطباء). به معنی یوزه است. (فرهنگ جهانگیری). || سگ خرد. سگ بچه. (زمخشری). سگ شکاری کوچک که شکار از سوراخ بیرون کند. (لغت فرس اسدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). پارسیان سگی را که کوچک بود و صید را جوید و از سوراخ بیرون آرد یوزک خوانند به سبب جستن او صید را. (صحاح الفرس). توله سگ شکاری. (از برهان) (از انجمن آرا). سگ کوچک. (یادداشت مؤلف) :
چون یوزک قمی جهد از دست(1) آهوان
با دوستگان(2) رود کس کفتار در برک.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص781).
|| غلتیدن جانوران مانند اسب و جز آن بر روی خاک. (ناظم الاطباء). غلتیدن و مراغه کردن جانوران. (از برهان) (از شعوری ج2 ورق449). و رجوع به یوز شود.
(1) - ن ل: دم، دنب.
(2) - ن ل: دوستان.
چون یوزک قمی جهد از دست(1) آهوان
با دوستگان(2) رود کس کفتار در برک.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص781).
|| غلتیدن جانوران مانند اسب و جز آن بر روی خاک. (ناظم الاطباء). غلتیدن و مراغه کردن جانوران. (از برهان) (از شعوری ج2 ورق449). و رجوع به یوز شود.
(1) - ن ل: دم، دنب.
(2) - ن ل: دوستان.