یوزباشی
(ترکی، ص مرکب، اِ مرکب) کلمهء ترکی است (از: یوز، صد + باش، رئیس و سر + ی) و معنی ترکیبی آن سردار و رئیس صد نفر است. رئیس صد تن. قائد صده. (یادداشت مؤلف). سردار صد کس. (آنندراج) : در زمان شاه عباس ماضی صد نفر از غلامان گرجی سفید را خواجه نموده یکی که از همه معتبرتر بود یوزباشی ایشان نموده اند و یوزباشی دیگر به جهت خواجه سرایان سیاه تعیین و به او نیز صد نفر تابین از خواجه های سیاه داده تا زمان شاه سلطان حسین یوزباشی آقایان سفید، ابراهیم آقا، و یوزباشی آقایان سیاه، الیاس بوده. هریک از یوزباشیان در دور حرم محترم عمارت و دستگاهی و... داشتند. (از تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص19). و رجوع به تذکره الملوک ص9، 13، 30، 37، 40 شود.
- یوزباشی گری؛ عمل و شغل یوزباشی :مشارالیه عمده ترین امراء ارکان دولت باهره... و خدمت ایالت و حکومت و سلطنت و یوزباشی گری و تیول و مواجب قاطبهء قورچیان برطبق عرض قورچی باشی و تعلیقهء وزراء اعظم شفقت می شده. (از تذکره الملوک ص7).
|| در دورهء قاجاریه منصبی بود بی عدهء معلوم رؤسای فراشان را و پس از آن دهباشی بود. (یادداشت مؤلف).
- یوزباشی گری؛ عمل و شغل یوزباشی :مشارالیه عمده ترین امراء ارکان دولت باهره... و خدمت ایالت و حکومت و سلطنت و یوزباشی گری و تیول و مواجب قاطبهء قورچیان برطبق عرض قورچی باشی و تعلیقهء وزراء اعظم شفقت می شده. (از تذکره الملوک ص7).
|| در دورهء قاجاریه منصبی بود بی عدهء معلوم رؤسای فراشان را و پس از آن دهباشی بود. (یادداشت مؤلف).