یلمه
[یُ مَ / مِ] (ترکی، اِ) آنچه در تغاری به حیوانات خورانند. (آنندراج). اسم است از مصدر «یلماق» ترکی به معنی چیدن و کندن علف و گیاه و هم اکنون در آذربایجان خوشه های چیدهء گندم و جو و هر علف چیده را گویند اعم از اینکه به ستور بخورانند یا نخورانند.
- یلمه کردن؛ پاکیزه کردن بزغاله از موی جهت بریان کردن : مسموط(1) آن است که گوسفند را یلمه کنند و این الذ است از مسلوخ. (بحرالجواهر).
(1) - مسموط؛ بره و بزغالهء پاکیزه از موی جهت بریان. (منتهی الارب).
- یلمه کردن؛ پاکیزه کردن بزغاله از موی جهت بریان کردن : مسموط(1) آن است که گوسفند را یلمه کنند و این الذ است از مسلوخ. (بحرالجواهر).
(1) - مسموط؛ بره و بزغالهء پاکیزه از موی جهت بریان. (منتهی الارب).