یل فکن
[یَ فَ / فِ کَ] (نف مرکب)یل افکن. که پهلوانان را بر زمین افکند و شکست دهد. سخت شجاع و جنگاور و دلیر :
آن گرد یل فکن که به تیر و سنان گرفت
اندر نهاله گه بدل آهوان هزبر.
ابوطاهر خسروانی.
به دستی گرفتش قفا یل فکن
به دستی کشیدش زبان از دهن.اسدی.
سپهبد بدش سرکشی یل فکن
قلا نام آن گرد لشکرشکن.اسدی.
|| آنچه پهلوانان را از پای درآورد و بر زمین افکند، چون نیزه و تیر و شمشیر :
بر آن آهنین نیزهء یل فکن
زد آن گور چون مرغ بر بابزن.اسدی.
و رجوع به یل شود.
آن گرد یل فکن که به تیر و سنان گرفت
اندر نهاله گه بدل آهوان هزبر.
ابوطاهر خسروانی.
به دستی گرفتش قفا یل فکن
به دستی کشیدش زبان از دهن.اسدی.
سپهبد بدش سرکشی یل فکن
قلا نام آن گرد لشکرشکن.اسدی.
|| آنچه پهلوانان را از پای درآورد و بر زمین افکند، چون نیزه و تیر و شمشیر :
بر آن آهنین نیزهء یل فکن
زد آن گور چون مرغ بر بابزن.اسدی.
و رجوع به یل شود.