یک وری
[یَ / یِ وَ] (ص نسبی)یک سمتی. یک سویی. یک جهتی. متمایل به یک جهت.
- یک وری افتادن؛ در تداول عوام، به یک پهلو دراز کشیدن بر زمین. (یادداشت مؤلف).
- یک وری شدن کار؛ فیصله یافتن بر یکی از دو صورت مخالف. به یکی از دو صورت استقرار یافتن. (یادداشت مؤلف).
- یک وری کردن کار؛ فیصل دادن بر یکی از دو صورت مخالف. (یادداشت مؤلف).
- یک وری نگاه کردن؛ به یک چشم نگریستن. (یادداشت مؤلف).
|| در تداول عوام، کج. وریب. (یادداشت مؤلف).
- یک وری افتادن؛ در تداول عوام، به یک پهلو دراز کشیدن بر زمین. (یادداشت مؤلف).
- یک وری شدن کار؛ فیصله یافتن بر یکی از دو صورت مخالف. به یکی از دو صورت استقرار یافتن. (یادداشت مؤلف).
- یک وری کردن کار؛ فیصل دادن بر یکی از دو صورت مخالف. (یادداشت مؤلف).
- یک وری نگاه کردن؛ به یک چشم نگریستن. (یادداشت مؤلف).
|| در تداول عوام، کج. وریب. (یادداشت مؤلف).