یک نشست
[یَ / یِ نِ شَ] (ص مرکب)به معنی یک شست است که همنشین و رفیق و مصاحب باشد. (برهان). یک شست. (آنندراج). کنایه از همنشین. (انجمن آرا). همنشین. مجالس. مصاحب. (ناظم الاطباء). || (ق مرکب) یک بار. یک هنگام. فی المجلس. (یادداشت مؤلف). در یک جلسه. بی فاصلهء زمانی: فلان کس سه تا خربزه را یک نشست خورد.