اشراف

معنی اشراف
[اِ] (ع مص) بلند شدن. (منتهی الارب) (غیاث). بر جای خاستن و بلند شدن. (مؤید الفضلاء). اشرف الشی ءُ؛ علا و ارتفع و انتصب. (اقرب الموارد). بر بالای بلندی شدن. (غیاث). برآمدن. بالا برآمدن. || اشرف المربأَ؛ بالا برآمد جای دیده بان را. (منتهی الارب). || اشرف علیه؛ اطلع علیه من فوق. (اقرب الموارد). بر زبر چیزی شدن. (زوزنی).(1) || اطلاع یافتن بر چیزی. (مؤید الفضلاء) (منتهی الارب). || نزدیک شدن. || از بالا به زیر نگریستن. (منتهی الارب). || به مرگ رسیدن بیمار. یقال: اشرف المریض علی الموت؛ ای اشفی. (منتهی الارب). اشرف المریض علی الموت؛ اشفی. (اقرب الموارد). || ترسیدن بر کسی(2). یا مهربانی کردن. یقال: اشرف علیه؛ اذا اشفق. (منتهی الارب). اشرف فلان علی فلان؛ اَشْفَقَ. اشرف علینا؛ ای اشفق. (اقرب الموارد). || اشرف لک الشی ء؛ امکنک: مایشرف له شی ء الا اخذه. || اشرفت نفسه علی الشی ء؛ حرصت علیه و تهالکت. || اشرفت الخیل؛ اسرعت العدو. (اقرب الموارد). || خطه الاشراف؛ محل، مقام و رتبه یا عنوان عالی مشرف. و کلمهء اشراف بتنهائی نیز بدین معنی آمده است: متولی اشرافنا فی بجایه... دارالاشراف؛ مهمانخانه ای که در آنجا مؤسسات و ادارات دولتی است. رجوع به دزی ج 1 ص 750 شود. و برحسب شواهد ذیل پایگاه اشراف از عهد غزنویان تا روزگار مغول وجود داشته و از مقام بریدی برتر بوده است :چنانکه چهار تن که پیش از این شغل اشراف بدیشان داده بود، شاگردان وی باشند [ بوسهل حمدونی ] . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 155). دیگر روز بوسهل حمدونی را که از وزارت معزول گشته بود، خلعتی سخت نیکو دادند جهت شغل اشراف مملکت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 155). بوبکر هم فاضل و ادیب و نیکوخط و مدتی بدیوان ما بماند، طبعش میل به گربزی داشت تا بلا بدو رسید... و از دیوان رسالت بیفتاد و بحق قدیم خدمت پدرش را بر وی رحمت کردند پادشاهان و شغل اشراف ناحیت گیری به او دادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 274). سنهء تسع و اربعین و اربعمائه (449 ه . ق.) درپیچیدندش تا اشراف اوقاف غزنین بستاند... و حیلتها کرد تا از وی درگذشت [ اموی ] . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 255). بونصر بر شغل عارضی بود که فرمان یافت... پسر نخستش مانده است و اشراف غزنین و نواحی آن موسوم به وی است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 242). بوالفتح را پانصد چوب بزدند و اشراف بلخ که بدو داده بودند بازستدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص322). بونصر صیفی، بر این دو سبب حالتی قوی داشت. آخر روزگار امیر محمود اشراف درگاه بدو مفوض شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 499). امیر گفت: وی را اشراف مملکت فرمودیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 341). شغل اشراف ترمک بدو مفوّض شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 649). بروزگار پدر، شرم او را اجابت ناکردن، بریدی بدو داد و اشراف که مهمتر بود به بوالقاسم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 496). و جمال الدین خاص حاجب را برسبیل اشراف یرلیغی گرفته. (جهانگشای جوینی). || اشراف بر ضمایر؛ اطلاع بر ضمایر. در تداول صوفیان، فکر کسی را دریافتن. آگاه شدن از درون کسی یا سِرّی بی وسایط عادی : از بازار بجهت ما طعام بیار و لیکن از فلان و فلان دوکان نگیری... ترا گفتم که از آن دوکان طعام نگیری کاهلی کردی و از آن یک دوکان گرفتی. حاضران چون تفحص کردند، عدلی آن دوکان از تمغا بوده است. از آن اشراف ایشان حالشان دیگر شد و مزید یقین جماعتی شد. (انیس الطالبین ص 138). گفت درازگوشی غایب کرده ام... خواجه لحظه ای خاموش شدند و مر خداوند درازگوش را گفتند که در طرف قبلهء فتح آباد در فلان موضع، درازگوش تو درآمده است. آن مرد به آن علامت که فرموده بودند رفت و درازگوش خود را یافت... حاضران از آن اشراف تعجب بسیار کردند. (انیس الطالبین ص 108). یکی از درویشان ایشان نشسته بود در شهر بخارا و صفت جذبهء او بقوت بود. سخنان بلند میگفت... حضرت خواجه بیامدند و او را گفتند ترا این سخنان به چه کار آید... حاضران را از آن اشراف و شفقت ایشان وقت خوش شد. (انیس الطالبین ص 103). و اضطراب من از آن بود که خواجه بر آن خاطر من مطلع شدند و من سالها بود که در عالم میگشتم به این کمال کسی ندیده بودم و گمان من این بود که در این روزگار مثل این صاحب اشرافی نیست. (انیس الطالبین ص 85). احوال من از آن اشراف ایشان قوی دیگر شد. (انیس الطالبین ص 77، نسخهء خطی کتابخانهء مؤلف). در صفحات دیگر نیز این کلمه بمفهومی نزدیک به فکر کسی را دریافتن آمده است: چون اشراف حضرت خواجه مشاهده کردم حالم دیگر شد. (انیس الطالبین).
- بالاشراف؛ در تداول امروز عرب، تحت نظر.
(1) - مقصود بر زبر دیدبان رفتن است.
(2) - ترسیدن بر کسی در متون دیگر نیست.

درگاه پرداخت سداد برای ووکامرس

درگاه بانکی سداد برای ووکامرس، انتخابی مطمئن برای پرداخت آنلاین با امنیت بالا و سرعت عالی در خرید اینترنتی.

مشاهده جزئیات محصول

اشتراک‌گذاری:

با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

بازی ادبی بِیتاس

💫 بیتاس، جایی که شعر، بازی و احساس در کنار هم معنا پیدا می‌کنند.

مشاهده و دانلود

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید