یک زخم
[یَ / یِ زَ] (ص مرکب) کسی که به یک زخم کار دشمن تمام کند. (آنندراج). که به یک ضرب کار کسی را تمام کند. واحد یموت :
می و گرز یک زخم و میدان جنگ
نیامد جز از تو کسی را به چنگ.
فردوسی.
من آن گرز یک زخم برداشتم
سپه را همان جای بگذاشتم.فردوسی.
تیغ یک زخمت که او را هست دندان در شکم
خصم را الحق حریفی آب دندان آمده ست.
مجیر بیلقانی.
|| شمشیر یا گرزی که با یک ضربت کار کسی را تمام کند :
تنی چند را زان سپاه درشت
به یک زخم یک زخم چون سگ بکشت.
نظامی.
|| (اِخ) گرز سام نریمان. (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). و رجوع به مدخل بعد شود.
می و گرز یک زخم و میدان جنگ
نیامد جز از تو کسی را به چنگ.
فردوسی.
من آن گرز یک زخم برداشتم
سپه را همان جای بگذاشتم.فردوسی.
تیغ یک زخمت که او را هست دندان در شکم
خصم را الحق حریفی آب دندان آمده ست.
مجیر بیلقانی.
|| شمشیر یا گرزی که با یک ضربت کار کسی را تمام کند :
تنی چند را زان سپاه درشت
به یک زخم یک زخم چون سگ بکشت.
نظامی.
|| (اِخ) گرز سام نریمان. (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). و رجوع به مدخل بعد شود.