یک دهان
[یَ / یِ دَ] (اِ مرکب) دهانی. یک دهن :
یک دهان خواهم به پهنای فلک
تا بگویم وصف آن رشک ملک.مولوی.
|| (ق مرکب) به قدر مطلوب و کافی :
تا خنده بر بساط فریب جهان کنم
چون صبح یک دهان لب خندانم آرزوست.
صائب (از آنندراج).
یک دهان خواهم به پهنای فلک
تا بگویم وصف آن رشک ملک.مولوی.
|| (ق مرکب) به قدر مطلوب و کافی :
تا خنده بر بساط فریب جهان کنم
چون صبح یک دهان لب خندانم آرزوست.
صائب (از آنندراج).