یقه
[یَ قَ / قِ] (ترکی، اِ) گریبان. (برهان). گریبان و یخه. (ناظم الاطباء). گریبان. جیب. قبه الثوب. گریوان. (یادداشت مؤلف) :
دستت بود به گردن مقصود همچو جیب
مانند یقّه گر بکشی گوشمال دوست.
نظام قاری.
برای لشکر سرماست قلعهء جبه
که دارد از یقه و جیب گرد خندق و سور.
نظام قاری.
معاندش چو فراویز رانده اند از آن
چو یقّه بازپس افتاد بهر جمع امور.
نظام قاری.
و رجوع به دیوان البسهء نظام قاری ص55، 65، 93، 125، 126، 179، 186، 138 شود.
- دست از یقهء کسی برنداشتن؛ او را ول نکردن. آزاد نگذاشتن او را. دست از سر او برنداشتن. مزاحم او شدن : هنوز از تلهای حلاجی پاک نشده از برم می کشیدند و دست از یقه ام برنمی داشتند و چون دستار از هم می ربودند. (دیوان نظام قاری ص130).
- دست به یقه شدن (دست و یقه شدن)؛گریبان همدیگر را گرفتن به قصد منازعه و ستیز. (یادداشت مؤلف) : اگر صد بار با جل سیاه دربان دست و یقه شود یک سر سوزن حجابش دامنگیر نشود. (دیوان نظام قاری ص148).
نمانده تاب مر او را وزین نمط با برد
شویم دست و یقه سال و ماه با صرصر.
نظام قاری (دیوان ص18).
- یقه برگردان؛ کت یا پالتو یا پیراهنی که یقهء آن پهن است و بر سینه برگردانده می شود. (یادداشت مؤلف).
- یقه درانی کردن؛ گریبان چاک زدن. در تداول عامه، سخت جانب داری و دفاع کردن از کسی یا چیزی.
- یقه سرخود؛ یقه که جداگانه و جدا از قسمت اصلی لباس نباشد. که با دوختن به قسمت اصلی لباس متصل نشده باشد بلکه از خود لباس و دنبالهء آن باشد. یقه ای که از دنبالهء خود لباس تعبیه شود.
- یقهء کسی را گرفتن؛ گریبان او را گرفتن.
- || با خواهش و ابرام انجام کاری را از او خواستن. (از فرهنگ لغات عامیانه).
- یقهء مقلب (بامقلب)؛ برگشته. یقه برگردان :یقهء مقلب که هم مشورهء چارقب بود این حکایت مخفی به سمع او رسانید. (دیوان نظام قاری ص151).
سر بام است گریبان یقهء بامقلب
آن کنیسه که زدند از پی دفع امطار.
نظام قاری (دیوان ص12).
یقهء مقلب به گوش استاده است
دگمه گو با جیب کم کن مشوره.
نظام قاری (دیوان ص25).
چون کشد بر دوش بار یقهء مقلب بگو
جامه ای کز نازکی بار گریبان برنتافت.
نظام قاری (دیوان ص52).
و رجوع به دیوان البسهء نظام قاری ص138، 145، 151 شود.
- یقه وار؛ مانند یقه. همچون یقه :
ای فلک چند مرا بی سروپا می داری
یقه وار از همه رختم به قفا می داری؟!
نظام قاری (دیوان ص108).
|| به طور محکم و مضبوط گرفتن گریبان کسی را. (ناظم الاطباء) (برهان).
دستت بود به گردن مقصود همچو جیب
مانند یقّه گر بکشی گوشمال دوست.
نظام قاری.
برای لشکر سرماست قلعهء جبه
که دارد از یقه و جیب گرد خندق و سور.
نظام قاری.
معاندش چو فراویز رانده اند از آن
چو یقّه بازپس افتاد بهر جمع امور.
نظام قاری.
و رجوع به دیوان البسهء نظام قاری ص55، 65، 93، 125، 126، 179، 186، 138 شود.
- دست از یقهء کسی برنداشتن؛ او را ول نکردن. آزاد نگذاشتن او را. دست از سر او برنداشتن. مزاحم او شدن : هنوز از تلهای حلاجی پاک نشده از برم می کشیدند و دست از یقه ام برنمی داشتند و چون دستار از هم می ربودند. (دیوان نظام قاری ص130).
- دست به یقه شدن (دست و یقه شدن)؛گریبان همدیگر را گرفتن به قصد منازعه و ستیز. (یادداشت مؤلف) : اگر صد بار با جل سیاه دربان دست و یقه شود یک سر سوزن حجابش دامنگیر نشود. (دیوان نظام قاری ص148).
نمانده تاب مر او را وزین نمط با برد
شویم دست و یقه سال و ماه با صرصر.
نظام قاری (دیوان ص18).
- یقه برگردان؛ کت یا پالتو یا پیراهنی که یقهء آن پهن است و بر سینه برگردانده می شود. (یادداشت مؤلف).
- یقه درانی کردن؛ گریبان چاک زدن. در تداول عامه، سخت جانب داری و دفاع کردن از کسی یا چیزی.
- یقه سرخود؛ یقه که جداگانه و جدا از قسمت اصلی لباس نباشد. که با دوختن به قسمت اصلی لباس متصل نشده باشد بلکه از خود لباس و دنبالهء آن باشد. یقه ای که از دنبالهء خود لباس تعبیه شود.
- یقهء کسی را گرفتن؛ گریبان او را گرفتن.
- || با خواهش و ابرام انجام کاری را از او خواستن. (از فرهنگ لغات عامیانه).
- یقهء مقلب (بامقلب)؛ برگشته. یقه برگردان :یقهء مقلب که هم مشورهء چارقب بود این حکایت مخفی به سمع او رسانید. (دیوان نظام قاری ص151).
سر بام است گریبان یقهء بامقلب
آن کنیسه که زدند از پی دفع امطار.
نظام قاری (دیوان ص12).
یقهء مقلب به گوش استاده است
دگمه گو با جیب کم کن مشوره.
نظام قاری (دیوان ص25).
چون کشد بر دوش بار یقهء مقلب بگو
جامه ای کز نازکی بار گریبان برنتافت.
نظام قاری (دیوان ص52).
و رجوع به دیوان البسهء نظام قاری ص138، 145، 151 شود.
- یقه وار؛ مانند یقه. همچون یقه :
ای فلک چند مرا بی سروپا می داری
یقه وار از همه رختم به قفا می داری؟!
نظام قاری (دیوان ص108).
|| به طور محکم و مضبوط گرفتن گریبان کسی را. (ناظم الاطباء) (برهان).