یغما

معنی یغما
[یَ] (اِ) تاخت و تاراج و غارت و غنیمت و ربودگی. (ناظم الاطباء) (از برهان). تاراج را گویند. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ اوبهی). تالان. تاراج. چپو. غارت. چپاول. نهبه. (منتهی الارب). نهیب. (منتهی الارب). اغاره. (یادداشت مؤلف) :
چون ز آب خضر جام سکندر کشد به بزم
گنج سکندر از پی یغما برافکند.خاقانی.
مبادا ور بود غارت از اسلام
همه شیراز یغمای تو باشد.سعدی.
بدو گفت کای سنبلت پیچ پیچ
ز یغما چه آورده ای گفت هیچ.
سعدی (بوستان).
نگارنده را خود همین نقش بود
که شوریده را دل به یغما ربود.
سعدی (بوستان).
نرگس سرمست و زلف کافر او در جهان
هرکه را جان و دلی دیدند یغما کرده اند.
هندوشاه.
زهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلم
مست و آشفته به خلوتگه راز آمده ای.
حافظ.
یغمای عقل و دین را بیرون خرام سرمست
در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان.حافظ.
- به یغما برخاستن؛ به غارت و چپاول قیام کردن. برای غارت برخاستن :
تا رباید کله قاقم برف از سر کوه
یزک تابش خورشید به یغما برخاست.
سعدی.
- به یغما بردن؛ غارت کردن. تاراج نمودن. (یادداشت مؤلف) :
همان به که امروز مردم خورند
که فردا پس از من به یغما برند.
سعدی (بوستان).
علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد
ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد.حافظ.
- به یغما دادن؛ به غارت دادن. به تاراج دادن. غارت زده شدن :
دست چون جوزاش دادی گنج زر چون آفتاب
گنج زر دادن به یغما برنتابد بیش از این.
خاقانی.
من همان روز دل و صبر به یغما دادم
که مقید شدم آن دلبر یغمایی را.سعدی.
- به یغما رفتن؛ تاراج شدن. غارت گردیدن. (یادداشت مؤلف) :
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را.سعدی.
ماه رخسار بپوشی تو بت یغمایی
تا دل خلق از این شهر به یغما نرود.سعدی.
- || برای غارت رفتن. به غارتگری رفتن :
اهل دل را گو نگه دارید چشم
کآن پری پیکر به یغما می رود(1).سعدی.
- || رفتن به شهر یغما در ترکستان که حسن خیز است :
ما خود اندر قید فرمان توایم
تا کجا دیگر به یغما می روی(2).سعدی.
دیگران با همه کس دست در آغوش کنند
ما که بر سفرهء خاصیم به یغما نرویم(3).
سعدی.
- خوان یغما؛ خوان و سفره ای که مردمان کریم بگسترانند و صلای عام دردهند. (ناظم الاطباء). خوانی که مردم یغما آن را به غارت برند و این معنی رفته رفته به مجاز بر خوان بخشندگانی که همگان را بدان دعوت کنند تا یغما شود و هیچ باقی نماند اطلاق شده است :
پراکنده ای گفتش ای خاکسار
برو طبخی از خوان یغما بیار.
سعدی (بوستان).
تو همچنان دل خلقی به نغمه ای ببری
که بندگان بنی سعد خوان یغما را.سعدی.
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را.
حافظ.
و رجوع به خوان شود.
- یغماچی؛ غارتگر. چپاولگر. یغماگر :
همچو یغماچی که خانه می کند
زودزود انبان خود پر می کند.مولوی.
- یغما شدن؛ غارت شدن. تاراج گردیدن. (یادداشت مؤلف) :
ملکا بر بخور و کامروا زی کز تو
هرگز این مملکت و دولت یغما نشود.
منوچهری.
(1) - به معنی دوم نیز ایهام دارد.
(2) - به معنی نخستین نیز ایهام دارد.
(3) - به معنی نخستین نیز ایهام دارد.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.