یغلق
[یَ لِ] (ترکی، اِ) یغلغ. تیر پیکان دار :به دست بندگانت در کمان شد ابر نیسانی
که از وی یغلق و یاسج همی بارید چون باران.
مجیر بیلقانی.
بر یغلقت ز بچهء سیمرغ شش پر است
گرچه ملوک جز تو در این عرصه دیگرند.
مجیر بیلقانی.
در زهرهء روس رانده زهراب
کانداخته یغلق پران را.خاقانی.
گوییا کمان در دست بندگانت ابر نیسانی بود که از او باران یغلق و یاسج می بارید. (راحه الصدور راوندی).
کمان گشته ز سهم یغلقت چرخ
دوان گرد جهان افغان گرفته.
؟ (از راحه الصدور راوندی).
در نظرگاه راست اندازی
یغلقش را به موی شد بازی.نظامی.
هنوزش پَرّ یغلق در عقاب است
هنوزش برگ نیلوفر در آب است.نظامی.
دوان آمدش گله بانی به پیش
شهنشه برآورد یغلق ز کیش.
سعدی (بوستان).
که از وی یغلق و یاسج همی بارید چون باران.
مجیر بیلقانی.
بر یغلقت ز بچهء سیمرغ شش پر است
گرچه ملوک جز تو در این عرصه دیگرند.
مجیر بیلقانی.
در زهرهء روس رانده زهراب
کانداخته یغلق پران را.خاقانی.
گوییا کمان در دست بندگانت ابر نیسانی بود که از او باران یغلق و یاسج می بارید. (راحه الصدور راوندی).
کمان گشته ز سهم یغلقت چرخ
دوان گرد جهان افغان گرفته.
؟ (از راحه الصدور راوندی).
در نظرگاه راست اندازی
یغلقش را به موی شد بازی.نظامی.
هنوزش پَرّ یغلق در عقاب است
هنوزش برگ نیلوفر در آب است.نظامی.
دوان آمدش گله بانی به پیش
شهنشه برآورد یغلق ز کیش.
سعدی (بوستان).