یزدگرد
[یَ گِ] (اِخ) یزدگرد سوم، سی و پنجمین پادشاه ساسانی، در سال 632 م. به تخت نشست. نسب او درست معلوم نیست. طبری گوید که پسر شهریار (نوهء خسرو پرویز) و از مادر زنگی بود و چون کسی را از خانوادهء سلطنت نیافتند ناچار او را بر تخت نشاندند. وقتی یزدگرد به شاهی رسید مشکلات فراوانی در ملک وجود داشت. در سال 14 ه . ق. که عمر از کارهای شام فراغت یافت. آمادهء جنگ با ایران گردید. سعدبن ابی وقاص با سی هزار سپاه مأمور جنگ با ایرانیان شد. یزدگرد هم سپاهی گویا در حدود یک صد و بیست هزار نفر در تحت فرماندهی رستم فرخ هرمز (یا فرخ زاد) بیاراست. عمر در همان سال هیأتی مرکب از دوازده نفر به دربار یزدگرد فرستاد. آنان در ورود به تیسفون ظاهرشان باعث سخریه بود ولی یزدگرد آنها را با احترام پذیرفت، زیرا مقارن این احوال، مسلمین دمشق را فتح کرده بودند. یزدگرد پرسید: مقصودتان چیست؟ گفتند باید اسلام بپذیرید یا جزیه دهید. شاه در جواب با نظر حقارت به آنها نگریسته و اشاره به لباس آنها کرده گفت: شما مردمانی هستید که سوسمار میخورید و بچه های خودتان (دختران تان) را می کشید. مسلمین جواب دادند که ما فقیر و گرسنه بودیم ولی خدا خواسته است غنی و سیر باشیم. حالا که شمشیر را اختیار کرده اید بین ما و شما حکم اوست. بدین ترتیب زمینهء جنگ ایران و اسلام فراهم گردید و در قادسیه (کربلای امروزی) دو سپاه به جنگ پرداختند و پس از چهار روز جنگ سخت رستم فرخ زاد کشته شد و سپاه اسلام بر سپاه یزدگرد پیروز آمد. (سال 14 ه . ق.). پس از کشته شدن رستم فرخ زاد و شکست سپاه یزدگرد سپاه عرب به امر عمر دو ماه استراحت کرد و سپس در سال 16 ه . ق. به قصد مداین حرکت کردند. یزدگرد به سعد فرماندهء قوای اسلام پیشنهاد کرد که ممالک آن سوی دجله را به مسلمین واگذارد و طرفین صلح نمایند ولی او به استهزا رد کرد و سرانجام با فتح تیسفون غنایم و ذخایر سرشاری به دست سپاه مسلمین افتاد. سعد پس از چندی در جلولا با یزدگرد به جنگ پرداخت و شکست دیگری به سپاه او وارد آورد تا سرانجام جنگ نهاوند که اعراب آن را فتح الفتوح نامیده اند رخ داد و سپاه یزدگرد با همهء فزونی شماره و آمادگی جنگی آخرین شکست را از سپاه عرب خورد و پس از این جنگ اصفهان و فارس و آذربایجان و ری و بلاد دیگر به تصرف اعراب درآمد و یزدگرد پس از شکست در جنگ نهاوند از ری به اصفهان و از آنجا به کرمان و بعد به بلخ و مرو رفت و پس از آن سفیری به چین فرستاد و از فغفور کمک خواست ولی دولت چین به سبب دوری از ایران از دادن کمک خودداری کرد. بعد یزدگرد با خاقان ترکها مذاکره کرد و او در ابتدا راضی شد به یزدگرد کمک کند ولی بعد به سبب نارضامندی از رفتار او امتناع ورزید. پس از آنکه یزدگرد از سوء نیت ماهوی مرزبان مرو نسبت به خود آگاه شد در نزدیکی مرو به آسیایی پناه برد که شب در آنجا بگذراند. آسیابان یزدگرد را به طمع لباس فاخر و جواهرش کشت. به روایتی او را در پارس دفن نمودند. (31 ه . ق.) و با مرگ او سلسلهء ساسانی پس از 416 سال سلطنت در ایران منقرض گردید. (از تاریخ ایران تألیف پیرنیا صص229 - 239) :
وز آن پس غم و شادی یزدگرد
سرآمد همی ز اختر تیزگرد.فردوسی.
که چونان شدیم از غم یزدگرد(1)
که خون در دل نامداران فسرد.فردوسی.
ز شادی پراندیشه شد یزدگرد
ز هر کشوری موبدان کردگرد.فردوسی.
(1) - ن ل: از بد یزدگرد.
وز آن پس غم و شادی یزدگرد
سرآمد همی ز اختر تیزگرد.فردوسی.
که چونان شدیم از غم یزدگرد(1)
که خون در دل نامداران فسرد.فردوسی.
ز شادی پراندیشه شد یزدگرد
ز هر کشوری موبدان کردگرد.فردوسی.
(1) - ن ل: از بد یزدگرد.