یزدانی
[یَ] (اِخ) از قدمای شعرای زبان فارسی بوده و رادویانی در ترجمان البلاغه اشعار زیر را از او آورده است. (یادداشت مؤلف) :
از جود به سائل دهد اقلیم ز دشمن(1)
همواره به نوک قلم اقلیم ستانی.
*
آن شاه با کفایت و آن میر بی کفو
ارزاق را از ایزد کافی کفش کفیل
شاهی که پیش سائل و زائر فرستد او
پرسش به شست منزل [ و ] مالش به شست میل.
*
ای آنکه ریاست را بنیادی و اصلی
چونانکه سیاست را کانی و مکانی.
*
شهی وقف کرده بر آمال مال
چن او نی به مردی کسی ز آلِ زال.
*
دو چیز بود برزم تو ماتم و سور
هم ماتم دشمنان و هم سور نسور.
*
دو زلفگانش چلیپا شد و لبان عیسی
رخش زبور ملاحت شد و میان زنار.
(1) - کذا، ظ: از جود به سائل دهی اقلیم و ز دشمن.
از جود به سائل دهد اقلیم ز دشمن(1)
همواره به نوک قلم اقلیم ستانی.
*
آن شاه با کفایت و آن میر بی کفو
ارزاق را از ایزد کافی کفش کفیل
شاهی که پیش سائل و زائر فرستد او
پرسش به شست منزل [ و ] مالش به شست میل.
*
ای آنکه ریاست را بنیادی و اصلی
چونانکه سیاست را کانی و مکانی.
*
شهی وقف کرده بر آمال مال
چن او نی به مردی کسی ز آلِ زال.
*
دو چیز بود برزم تو ماتم و سور
هم ماتم دشمنان و هم سور نسور.
*
دو زلفگانش چلیپا شد و لبان عیسی
رخش زبور ملاحت شد و میان زنار.
(1) - کذا، ظ: از جود به سائل دهی اقلیم و ز دشمن.