یرلغ
[یَ لِ] (مغولی، اِ) مخفف یرلیغ و به معنی آن. (یادداشت مؤلف). یرلیغ. (ناظم الاطباء). فرمان و حکم :
در یرلغ غم تو ز بس ناله های سخت
خون شد دل چریک و رعایا و لشکری.
پوربهای جامی.
یرلغ بده ای سایهء خوبان جهان
تا پیش قدت جنگ کند سرو روان.
(یادداشت مؤلف).
و رجوع به یرلیغ شود.
در یرلغ غم تو ز بس ناله های سخت
خون شد دل چریک و رعایا و لشکری.
پوربهای جامی.
یرلغ بده ای سایهء خوبان جهان
تا پیش قدت جنگ کند سرو روان.
(یادداشت مؤلف).
و رجوع به یرلیغ شود.