یرگست
[یَ گَ] (ق) یرگس. حنان الله. حاش للّه. حاشا. دورا. دوربادا. معاذالله. (صحیح آن پرگست است). (یادداشت مؤلف) : پس این زنان گفتند حاش للّه ماهو بشر [ قرآن کریم ]؛ یرگست باد از این که مردم است مگر فرشته است گرامی. (ترجمهء تاریخ طبری بلعمی).
رودکی استاد شاعران زمان بود
صد یک از ایشان تویی کسایی یرگست(1).کسایی.
بدخواه تو خواهد که چو تو باشد یرگست(2)
هرگز نشود سنگ سیه لؤلؤ شهوار.فرخی.
یرگست باد بر همه کردارهای بد
آنک به نسبت نبیی مصطفی بود.غواص.
|| (ص) دور. (یادداشت مؤلف) :
ابوسعد آنکه از گیتی بدو یرگست شد بدها
مظفر آنکه شمشیرش ببرد از دشمنان پروا.
دقیقی.
(1) - ن ل: پرگست.
(2) - ن ل: پرگست.
رودکی استاد شاعران زمان بود
صد یک از ایشان تویی کسایی یرگست(1).کسایی.
بدخواه تو خواهد که چو تو باشد یرگست(2)
هرگز نشود سنگ سیه لؤلؤ شهوار.فرخی.
یرگست باد بر همه کردارهای بد
آنک به نسبت نبیی مصطفی بود.غواص.
|| (ص) دور. (یادداشت مؤلف) :
ابوسعد آنکه از گیتی بدو یرگست شد بدها
مظفر آنکه شمشیرش ببرد از دشمنان پروا.
دقیقی.
(1) - ن ل: پرگست.
(2) - ن ل: پرگست.