یخون
[یَ] (اِخ) بهرام بود یعنی ستارهء مریخ. (از لغت فرس اسدی) :
شمشیر او به خون شدن یخون بود (؟)(1)
در حکم گفت باشد مایل به خون یخون.
عسجدی.
در فرهنگهای دسترس من همه جا این کلمه را بخون ضبط کرده اند و شاهدی هم نیست. (یادداشت مؤلف). و رجوع به بخون شود.
(1) - شاید: شمشیر او به خون عدو چون یخون بود. (یادداشت مؤلف).
شمشیر او به خون شدن یخون بود (؟)(1)
در حکم گفت باشد مایل به خون یخون.
عسجدی.
در فرهنگهای دسترس من همه جا این کلمه را بخون ضبط کرده اند و شاهدی هم نیست. (یادداشت مؤلف). و رجوع به بخون شود.
(1) - شاید: شمشیر او به خون عدو چون یخون بود. (یادداشت مؤلف).