یخ بندان
[یَ بَ] (حامص مرکب، اِ مرکب) یخ بند. فسردگی از بسیاری سرما. (ناظم الاطباء). موسم بسیار سرد که آبها یخ بندد. هوای سخت سرد که در آن آب بفسرد و یخ بندد: در آن یخ بندان او با آب حوض غسل کرد. یخ بندان فروردین گلها و شکوفه ها را می سوزاند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یخ بند شود.