یاوند
[وَ] (اِ) پادشاه، یاوندان؛ پادشاهان. (فرهنگ اسدی) (از جهانگیری) (از برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) :
چو یاوندان به مجلس می گرفتند
ز مجلس مست چون گشتند رفتند.
رودکی (از حاشیهء فرهنگ اسدی نخجوانی).
|| (نف) یابنده و آنچه چیزی یافته باشد. (از برهان) (ناظم الاطباء).
چو یاوندان به مجلس می گرفتند
ز مجلس مست چون گشتند رفتند.
رودکی (از حاشیهء فرهنگ اسدی نخجوانی).
|| (نف) یابنده و آنچه چیزی یافته باشد. (از برهان) (ناظم الاطباء).