یاوگی
[وَ / وِ] (حامص)(1) هرزه گویی و بی ماحصلی. (برهان). بیهودگی و بی حاصلی و هرزه گویی. (ناظم الاطباء). هرزه گویی. (غیاث اللغات). || گم شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). گمی. گمشدگی. || نقصان و زیان و ویرانی. (ناظم الاطباء). || (ص نسبی) گم شدنی و ناپدیدگشتنی. (برهان). یافگی. || کسی که بدون سر و سردار و نظم و ترتیب معین جنگ می کرده است. سپاهی یله و سرخود. جمع یاوگی یاوگیان است و یاوگیان چنانکه از شواهد زیر برمی آید گروهی سپاهی بوده اند که بدون فرمانده و بی مقصد در جنگها شرکت می کرده اند و در بلاد می گشته اند. چنانکه از استعمال نویسندگان قرن پنجم و ششم برمی آید به معنی کسانی بوده است که بدون سر و سردار و به شکل غیرمنظم به جنگ می پرداخته اند و این لغت از یاوه ساخته شده است که معنی یله و رها شده و بیهوده دارد و لشکر بی سردار را لشکر یاوه می گویند. (عباس اقبال از حواشی سیرالملوک چ هیوبرت دارک ص335) : در مصافی میان کافران گرفتار آمدم و چندین جای بر روی و ران و دست جراحت رسید و به دست رومیان اسیر گشتم و چهار سال در بند و زندان ایشان تا قیصر روم بیمار شد و همه اسیران را آزاد کردند. چون خلاص یافتم دیگر باره میان یاوگیان آمدم و ایشان را خدمت کردم. (سیر الملوک ص96).
سر وشاق(2) آمده و خانقهی بوده و باز
یاوگی گشته و تن با سفر آمیخته اند.خاقانی.
چون شحنهء نیاز ز دست تو یاوگی است
ترس از تگین مدار و پناه از طغان مخواه.
خاقانی.
آه کز چرخ آه یاوگیان
ناوکی بر نشانه می نرسد.خاقانی.
بل نایبان یاوگیان ولایتند
زیرا که شه طغان جهان سخن نیند.خاقانی.
داده نقیب صبا عرض سپاه بهار
کز دو گروهی بدید یاوگیان خزان.خاقانی.
ساکن شو از این جمازه راندن
با یاوگیان فرس دواندن.نظامی.
وان یاوگیان رایگان گرد
پیرامن او گرفته ناورد.نظامی.
چون میاجق قوت مقاومت نداشت یاوگی آغازید و به راه دینور و ششتر برون رفت و خوارزمشاه بر اثر. (راحه الصدور راوندی). بر پی سلطان به دارالملک همدان آمدند و با سلطان چنان نمودند که ما از اتابک گریخته ایم و به رسم یاوگی روی به خدمت نهاده ایم. (راحه الصدور). آی آبه و روس (سیف الدین روس) به رسم یاوگی بیرون شده بودند و بر حوالی بسطام و دامغان و اطراف مازندران می گشتند. (راحه الصدور). تا یاوگیان جهان بدان طرف رانند و اقطاع از او ستانند. (راحه الصدور).
حَشَر غم که فراق تو برانگیخت مرا
صبر من چون حَشَر یاوگیان برهم زد(3).
؟ (از تاریخ وصاف).
(1) - از یاوه (یاوک) + ی (حاصل مصدر، اسم معنی).
(2) - ن ل: سی وشاق.
(3) - گویندهء این بیت با آوردن حَشَر که خود به معنی سپاه بی ترتیب و نظم است و اضافهء آن به یاوگیان بهتر معنی کلمهء اخیر را روشن ساخته است. (عباس اقبال، چند فایدهء ادبی، مجلهء ایران امروز 2:10).
سر وشاق(2) آمده و خانقهی بوده و باز
یاوگی گشته و تن با سفر آمیخته اند.خاقانی.
چون شحنهء نیاز ز دست تو یاوگی است
ترس از تگین مدار و پناه از طغان مخواه.
خاقانی.
آه کز چرخ آه یاوگیان
ناوکی بر نشانه می نرسد.خاقانی.
بل نایبان یاوگیان ولایتند
زیرا که شه طغان جهان سخن نیند.خاقانی.
داده نقیب صبا عرض سپاه بهار
کز دو گروهی بدید یاوگیان خزان.خاقانی.
ساکن شو از این جمازه راندن
با یاوگیان فرس دواندن.نظامی.
وان یاوگیان رایگان گرد
پیرامن او گرفته ناورد.نظامی.
چون میاجق قوت مقاومت نداشت یاوگی آغازید و به راه دینور و ششتر برون رفت و خوارزمشاه بر اثر. (راحه الصدور راوندی). بر پی سلطان به دارالملک همدان آمدند و با سلطان چنان نمودند که ما از اتابک گریخته ایم و به رسم یاوگی روی به خدمت نهاده ایم. (راحه الصدور). آی آبه و روس (سیف الدین روس) به رسم یاوگی بیرون شده بودند و بر حوالی بسطام و دامغان و اطراف مازندران می گشتند. (راحه الصدور). تا یاوگیان جهان بدان طرف رانند و اقطاع از او ستانند. (راحه الصدور).
حَشَر غم که فراق تو برانگیخت مرا
صبر من چون حَشَر یاوگیان برهم زد(3).
؟ (از تاریخ وصاف).
(1) - از یاوه (یاوک) + ی (حاصل مصدر، اسم معنی).
(2) - ن ل: سی وشاق.
(3) - گویندهء این بیت با آوردن حَشَر که خود به معنی سپاه بی ترتیب و نظم است و اضافهء آن به یاوگیان بهتر معنی کلمهء اخیر را روشن ساخته است. (عباس اقبال، چند فایدهء ادبی، مجلهء ایران امروز 2:10).