یاقد
[قِ] (اِخ) شهری است به حلب نزدیک عزاز و در آن شهر زنی بود که می پنداشت بر او وحی میشود و پدر وی به او ایمان داشت و در این باره میگفت: براستی دختر من نبیه ای است و محمد بن سنان خفاجی وی را مخاطب ساخته گوید:
بحیاه زینب یا ابن عبدالواحد
و بحق کل نبیه فی یاقد
ما صار عندک روشن بن محسن
فیما یقول الناس اعدل شاهد.
(تاج العروس).
و رجوع به معجم شود.
بحیاه زینب یا ابن عبدالواحد
و بحق کل نبیه فی یاقد
ما صار عندک روشن بن محسن
فیما یقول الناس اعدل شاهد.
(تاج العروس).
و رجوع به معجم شود.