یاختن
[تَ] (مص) بیرون کشیدن. (برهان) (غیاث اللغات). آختن. || برآوردن تیغ از غلاف. (برهان). بیرون کشیدن تیغ و غیره. (سروری). آختن. برکشیدن تیغ تیز و نیزه را. مرادف آختن. (آنندراج). تیغ برکشیدن. (جهانگیری). بیرون کشیدن تیغ از نیام. (ناظم الاطباء). || دست به قصد کاری دراز کردن. (غیاث اللغات). قصد کردن و دست دراز کردن به چیزی. (آنندراج). اراده کردن. (ناظم الاطباء). یازیدن :
به گرز گران یاخت گرد دلیر
درآمد خروشنده چون تند شیر.
اسدی (گرشاسب نامه).
- دست بریاختن؛ دست دراز کردن به قصد کاری. دست یازیدن :
زمان تا زمان دست بریاختی
سرشکش ز مژگان بینداختی.فردوسی.
- دست یاختن؛ دست یازیدن. دست بکاری دراز کردن :
میان تنگ خون ریختن را ببست
به بهرام آذر مهان یاخت دست.فردوسی.
دوم گرز بگشاد چون یاخت دست
کمرگاه اسب تکاور شکست.فردوسی.
و لیکن پدر چون به خون یاخت دست
در ایران نکردم سرای نشست.فردوسی.
- فرویاختن؛ فرویازیدن :
فرویاختی سوی خورشید پست
سر خویش چون مردم خودپرست.
اسدی (گرشاسب نامه).
|| زدن و انداختن. || آشکارا کردن. (برهان) (ناظم الاطباء). ظاهر کردن. (غیاث اللغات). || پرسیدن و سؤال کردن. (برهان) (ناظم الاطباء). و رجوع به یازیدن شود.
به گرز گران یاخت گرد دلیر
درآمد خروشنده چون تند شیر.
اسدی (گرشاسب نامه).
- دست بریاختن؛ دست دراز کردن به قصد کاری. دست یازیدن :
زمان تا زمان دست بریاختی
سرشکش ز مژگان بینداختی.فردوسی.
- دست یاختن؛ دست یازیدن. دست بکاری دراز کردن :
میان تنگ خون ریختن را ببست
به بهرام آذر مهان یاخت دست.فردوسی.
دوم گرز بگشاد چون یاخت دست
کمرگاه اسب تکاور شکست.فردوسی.
و لیکن پدر چون به خون یاخت دست
در ایران نکردم سرای نشست.فردوسی.
- فرویاختن؛ فرویازیدن :
فرویاختی سوی خورشید پست
سر خویش چون مردم خودپرست.
اسدی (گرشاسب نامه).
|| زدن و انداختن. || آشکارا کردن. (برهان) (ناظم الاطباء). ظاهر کردن. (غیاث اللغات). || پرسیدن و سؤال کردن. (برهان) (ناظم الاطباء). و رجوع به یازیدن شود.
درگاه آسان پرداخت برای ووکامرس
اتصال آسان پرداخت به ووکامرس برای تسهیل پرداختهای اینترنتی مشتریان؛ سریع، امن و سازگار با تمام کارتها.
مشاهده جزئیات محصول