وی
[وَ / وِ] (صوت) مخفف وای، و آن لفظی است که در محل دردی و المی و آزاری بر زبان می آید. (برهان) (انجمن آرا) :
نه ز من یاد میکنی نه دلم شاد میکنی
همه بیداد میکنی وی از این شوخی تو وی.
؟
|| (اِ) به معنی مقدار، چنانکه اگر زراعتی ده برابر آنچه کاشته باشد حاصل شده باشد، گویند ده وی شده است و اگر صد برابر صدوی شده و اگر سوداگری متاعی را به دو برابر آنچه خریده است فروخته باشد گویند دووی کرده است یعنی ده بیست. (انجمن آرا) (برهان) :
گر صالح و گر فاسق بر فطرت خویشم من
گو تخم نکو بفشان وز ما بستان ده وی.
نزاری قهستانی.
ممکن است در این معنی دگرگون شدهء «ری» باشد. رجوع به ری شود.
نه ز من یاد میکنی نه دلم شاد میکنی
همه بیداد میکنی وی از این شوخی تو وی.
؟
|| (اِ) به معنی مقدار، چنانکه اگر زراعتی ده برابر آنچه کاشته باشد حاصل شده باشد، گویند ده وی شده است و اگر صد برابر صدوی شده و اگر سوداگری متاعی را به دو برابر آنچه خریده است فروخته باشد گویند دووی کرده است یعنی ده بیست. (انجمن آرا) (برهان) :
گر صالح و گر فاسق بر فطرت خویشم من
گو تخم نکو بفشان وز ما بستان ده وی.
نزاری قهستانی.
ممکن است در این معنی دگرگون شدهء «ری» باشد. رجوع به ری شود.