وقیر
[وَ] (ع ص، اِ) استخوان شکستهء شکافته همچو خجکهای چشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). || گو کلان در سنگ که آب گرد آید در وی، و مغاکی در کوه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). وقیره. (منتهی الارب) (آنندراج). || گلهء گوسفندان یا گوسفندان ریزه یا گلهء پنجصد گوسفند، یا عام است، یا گوسفندان مع سگ و خر و شبان آن. (منتهی الارب) (آنندراج). گوسفندی بسیار. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد).
- فقیر وقیر؛ تشبیه است به گوسفندان ریزه، یا اتباع است. (منتهی الارب) (آنندراج). اتباع است. (مهذب الاسماء).
|| خوار و ذلیل و پست. || گروه از مردم و غیر مردم. || رجل وقیر؛ با شکستگی در استخوان، ای به وقره فی عظمه، ای هزمه. (از اقرب الموارد).
- فقیر وقیر؛ تشبیه است به گوسفندان ریزه، یا اتباع است. (منتهی الارب) (آنندراج). اتباع است. (مهذب الاسماء).
|| خوار و ذلیل و پست. || گروه از مردم و غیر مردم. || رجل وقیر؛ با شکستگی در استخوان، ای به وقره فی عظمه، ای هزمه. (از اقرب الموارد).