وقف

معنی وقف
[وَ] (ع مص) ایستادن. (منتهی الارب). به حالت ایستاده ماندن و آرام گرفتن. (از اقرب الموارد). وقوف. (منتهی الارب). اقامت کردن. || شک کردن در مسئله. (از اقرب الموارد). || منع کردن و جلوگیری نمودن. || وقف حکم بر حضور فلان؛ معلق کردن آن حکم را به حضور او. (از اقرب الموارد). || ایستانیدن، یعنی کردن کاری با کسی که بدان ایستد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). هم لازم و هم متعدی استعمال شود. (منتهی الارب) (آنندراج). || بازداشتن. (ترجمان علامهء جرجانی ترتیب عادل بن علی) (المصادر زوزنی). || فرونشاندن جوشش دیگ به آب سرد. (منتهی الارب) (آنندراج). || خدمت کردن نصرانی کلیسا را. || مطلع کردن بر گناه و بر هر چیزی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). || دانستن و مطلع شدن. (غیاث اللغات). || وقف کردن بر مساکین چیزی را به راه خدای. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). آنچه در ملک کسی نباشد و به راه خدا آن را گذاشتن، و در بعضی جاها به معنی مطلق عطا استعمال شود. (غیاث اللغات). || (اِ) دستیانه از دندان فیل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). || اسب که در خردگاه دست و پای وی سپیدی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). || سپری که گردش از سرون یا آهن یا مانند آن درگیرند. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). || (اِمص) (اصطلاح فقه) نگه داشتن و حبس کردن عین ملکی است بر ملک واقف آن [ نه ملک خدا ] و مصرف کردن منفعت آن را در راه خدا، و بعضی از فقهاء گویند وقف حبس عین است بر ملک خدای تعالی، پس بنابراین ملکیت مالک آن به خداوند منتقل میشود. برای تفصیل مطلب رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و کتب فقهیه شود. || (اصطلاح قانون مدنی) حبس عین و تسبیل ثمره است برحسب نیت واقف. وقف عبارت است از اینکه عین مال حبس و منافع آن تسبیل شود. (مادهء 55 قانون مدنی ایران). || (ص، اِ) موقوفه. موقوف. (از اقرب الموارد). زمین، ملک یا مستغَلّی که برای مقصود معینی در راه خدا اختصاص دهند :
ای به هزار جان دلم مست وفای روی تو
خانهء جان به چارحد وقف هوای روی تو.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص460).
بیا که خرقهء من گرچه رهن میکده هاست
ز مال وقف نبینی به نام من درمی.حافظ.
-امثال: روغن چراغ ریخته وقف امامزاده میکند.
هر کجا قاب پلو جوجه و کوکو دارد مال وقف است و تعلق به دعاگو دارد. ؟
- وقف اموات؛ (اصطلاح فقه) وقفی است که ثمرهء موقوفه صرف کارهایی نظیر روضه خوانی برای مردگان و غیره شود.
- وقف اولاد، وقف اولادی؛ آنچه بر فرزندان وقف کنند که دیگری را از آن حق استفاده نباشد :
بهشت حق بنی آدم است دل خوش دار
که ماند از پدر این باغ وقف اولاد است.
کلیم (از آنندراج).
از غمکدهء جهان چو بیرون میرفت
غم را به زمانه وقف اولادی کرد.
ملک حمزهء سیستانی غافل (از آنندراج).
- وقف بودن کسی بر کسی (چیزی)؛ بر چیزی مختص آن بودن. منحصر به آن بودن. مقصور بدان بودن. مخصوص به آن بودن. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- وقف خاص؛ وقفی است که مختص دستهء معین و خاص باشد، مانند وقف بر اولاد یا بر افراد و طبقه ای خاص از مردم.
- وقف داشتن؛ وقف کردن :
بر آتش وقف دارم همچو قرص مهر خرمن را
بر این آتش بزن چندانکه خواهد چرخ دامن را.
هروی (از آنندراج).
- وقف شدن؛ موقوفه شدن.
- || مختص شدن. اختصاص یافتن :
دانند که در خدمت سلطان جهاندار
تا گشت زبانم به ثنا وقف ثنا شد.عنصری.
مخرام و مشو خرم از اقبال زمانه
زیرا که نشد وقف تو این مرکز غَبرا.
ناصرخسرو.
- وقف عام؛ (اصطلاح فقه) وقفی است که مقصود از آن امور خیریه است و مخصوص دسته و طبقهء معینی نیست، مانند وقف بر فقرا، وقف بر طلاب و مدارس و مساجد. مقابل وقف خاص.
- وقف کردن؛ موقوفه قرار دادن :
دادار جهان ملک جهان وقف تو کرده ست
بر وقف خدا هیچ کسی را نبود دست.
منوچهری (دیوان ص154).
کنم دفتر عمر وقف قناعت
نویسم به هر صفحه ای لایباعی.خاقانی.
تا کسی بر لب نیارد دعوی خون کلیم
خون فرزندان خود هم وقف قاتل کرده ام.
کلیم (از آنندراج).
- || حصر کردن. منحصر ساختن :
خدایگان خراسان و آفتاب کمال
که وقف کرد بر او ذوالجلال عز و جلال.
عنصری.
رجوع به مدخل وقف کردن شود.
- غبطهء وقف؛ (اصطلاح فقه) متولیان و ادارات اوقاف موظف هستند که همواره نسبت به موقوفات چنان عمل کنند که عمران و آبادی و ازدیاد درآمد آنها مقدم بر هر چیزی باشد. این منظور را غبطهء وقف میگویند. (تاریخچهء وقف در اسلام تألیف شهابی ص4).
|| (اِمص) جزم. سکون (در حرکات بنائی). || وقت غفران، یکی از اقسام وقف است. در قرآن ده مورد وجود دارد که وقف در آن وقف غفران نامیده میشود: 1- یسمعون در انعام. 2 و 3- فاسقاً و لایستون در حم و سجده. 4- اولیاء در مائده. 5- یقبضن در تبارک و از 6 تا 10 در سورهء یس است بدین ترتیب: آثارهم، ثم العباد، مرقدنا و اعبدونی و مثلهم:
هست منقول از رسول انام
سید انبیا علیه سلام
وقف غفران دَه است در قرآن
گر بدانی شوی ز اهل کلام
اولیا دان به مائده اول
یسمعونْ دان به سورهء انعام
فاسقاً نیز یستون ز عقب
هر دو در سجده یافتند نظام
پنج دیگر به سورهء یاسین
اول آثارهم بخوان به دوام
ثانیش العباد و مرقدنا
ثالث و رابعش کنم اعلام
اعبدونی و مثلهم خامس
ملک یقبضن عاشراً اتمام
چون رسول خدا چنین فرمود
باد بر روح او درود و سلام.(شرح نصاب).
|| (اصطلاح تجوید) ایستادن و توقف نمودن در کلام. (غیاث اللغات). درنگ کردن بر کلمه ای هنگام قرائت قرآن، یعنی وصل نکردن آن کلمه را به کلمهء بعد، و وقف در تجوید بنابر آنچه سجاوندی گفته شش است: 1- وقف لازم در قرآن و علامت آن «م» است و معنی وقف لازم آن است که اگر خواننده به وصل خواند در معنی تغییری رخ دهد. 2- وقف مطلق و علامت آن «ط» است، و وقف بر کلمه و ابتداء از کلمهء بعد مطلقاً نزد همهء ائمهء قرائت جایز است. 3- وقف جایز و علامت آن «ج» است و معنی آن این است که وصل کلمه به مابعد هم جایز است. 4- وقف مجوز و علامت آن «ز» یعنی اصل، وصل است ولی وقف نیز جایز است. 5- وقف مرخص و علامت آن «ص» است یعنی در وقف رخصتی است به خاطر طول کلام. 6- «لا» علامت آن است که وقف بر کلمه جایز نیست. (الوقوف سجاوندی). || (اصطلاح ادبی) قطع کردن و بریدن کلمه را از مابعد آن بر فرض آنکه پس از آن کلمه چیزی بوده باشد، و گویند قطع کردن کلمه را از حرکت، و در کتاب دقایق محکمه آمده است که وقف در اصطلاح قطع کلمه است از مابعد آن با سکتهء طویل، و در اتقان است که متقدمین غالباً وقف و قطع و سکت را اطلاق میکرده اند و از آن وقف اراده مینموده اند ولی متأخرین بین آنها فرق می گذارند، و در فتاوی برهنه می آورد که وقف عبارت است از اسکان حرف آخر و قطع کلمه از مابعد به دم کشیدن و اگر قطع کند و دم نکشد اگر نزدیک وصل باشد آن را سکته خوانند و اگر نزدیک وقف باشد آن را وقفه نامند. برای تفصیل بیشتر رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
- هاء وقف؛ هاء استراحه، مانند هاء در بنده.
|| (اصطلاع عروض) ساکن گردانیدن حرف هفتم متحرک از جزء است، مانند ساکن کردن تاء مفعولاتُ، و جزئی که در آن وقف واقع میشود موقوف نامیده میشود: اسکان تاء مفعولاتُ باشد و مفعولان به جای آن بنهند و آن را موقوف خوانند. (تعریفات) (المعجم فی معاییر اشعار العجم) (اقرب الموارد). برای تفصیل بیشتر رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.