وقت

معنی وقت
[وَ] (ع اِ) هنگام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و آن مقداری است از روزگار و بیشتر در زمان گذشته به کار رود و جمع آن اوقات است. (منتهی الارب) (آنندراج). مقداری از زمانی که برای امری فرض شده. (فرهنگ فارسی معین). ساعت. فرصت. گاه. (یادداشت مرحوم دهخدا). زمان. (ناظم الاطباء). حین. (اقرب الموارد). مدت. (ناظم الاطباء) :
وقت اندیشه دل او رزمجو
وقت ضربت می گریزد کوبه کو.مولوی.
-امثال: وقتی که می آید بده که می آید، وقتی که نمی آید بده که نمی پاید.
وقتی په په هست به به نیست، وقتی به به هست په په نیست.
وقتی که زنده بودم کاه و جوم ندادی، حالا که کار گذشته (دارم می میرم) توبره به سرم نهادی.
وقت خوردن قلچماقه وقت کار کردن چلاق.
وقت جنگ به کاهدان، وقت شادی به میدان.
وقت خشم و وقت شهوت مرد کو.مولوی.
وقت گل نی.
وقت گرفتن نادعلی هستند، وقت پس دادن مظهرالعجایب.
وقت مواجب سرهنگ است و وقت جنگ بنه پا.
وقت دریاب به هر کار که سودی نکند نوشدارو که پس از مرگ به سهراب دهند.؟
وقت خوردن خاله خواهرزاده را نمیشناسد.
وقت نورباران ما کور شدیم.
وقت گریه و زاری بروید خاله را بیارید وقت نقل و نواله حالا نیست جای خاله.
وقت شادی در میان و وقت جنگ اندر کنار.
؟ (از جامع التمثیل).
وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی. حافظ.
وقتی که جیک جیک مستانت بود، یاد زمستانت بود؟ وقت ذکر غزو شمشیرش دراز وقت کرّ و فرّ تیغش چون پیاز. مولوی.
- آن وقت؛ آن هنگام. آن زمان : نخست به دفع قرایوسف که در آن وقت بر عراق مستولی گشته بود اشتغال نماید. (ظفرنامهء یزدی چ امیرکبیر ج2 ص369).
- ابن الوقت.؛ رجوع به وقت (اصطلاح صوفیه) شود.
- این وقت؛ این هنگام. این زمان: تا در این وقت که اشارهء نافذ خداوند اعظم... نفاذ یافت. (اوصاف الاشراف ص2).
- بدان وقت؛ در آن هنگام.
- بدین وقت؛ در این هنگام :
تا بدین وقت ز هر نوع شنیدی اشعار
شعر نیکو شنو اکنون که فرازآمد گاه.
سنایی.
- به وقت؛ به هنگام. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
امشب مگر به وقت نمیخواند این خروس
عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس.
سعدی.
- || به جا. به موقع :
در این منزل به همت ساز بردار
در این پرده به وقت آواز بردار.نظامی.
- بی وقت؛ نابه هنگام. نابه جا. نابه موقع. رجوع به بی وقت شود.
- پاره ای وقتها؛ بعض اوقات. گاهی : پاره ای وقتها که همه به خوبی و خوشی نشسته بودند و صحبت پیش می آمد سر به طرف آسمان بلند میکرد و از ته دل ندا میداد. (شوهر آهوخانم ص 74 از فرهنگ فارسی معین).
- خوشوقت؛ خوشحال. (ناظم الاطباء).
- دروقت؛ فوراً. فی الفور. (ناظم الاطباء). درحال. فی الحال. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
گر آیی و این حال عاشق ببینی
کنی رحم دروقت و زی وی گرایی.زینبی.
امیر مسعود... بدین خبر سخت دل مشغول شد و دروقت صواب آن دید که سید عبدالعزیز... را به رسولی به غزنین فرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص17).
به وقت مجلس علمی به خواب اندر شود چشمت
چو بیرون آمدی دروقت یاد آیَدْت صد دستان.
ناصرخسرو.
- در وقت حاجت؛ هنگام لزوم.
- وقت برخاستن؛ رسیدن وقت. (آنندراج).
- وقت به هم برزدن؛ پریشان کردن. (آنندراج) :
زلفین سیه خم به خم اندر زده ای باز
وقت منِ شوریده به هم برزده ای باز.
سلمان (از آنندراج).
- وقت بینا؛ نگران وقت و هنگام. منتظر. (ناظم الاطباء).
- وقت بی وقت؛ پیوسته و دائماً و همیشه. (ناظم الاطباء). پیوسته و همیشه.
- وقت به وقت؛ گاه بگاه. (ناظم الاطباء).
- وقت تنگ، وقت نازک؛ فرصت بسیار کم. (آنندراج) :
از اینکه بوسه به ما کم دهد نمی رنجم
گناه او چه بود، وقت آن دهان تنگ است.
رضی دانش (از آنندراج).
- وقت خواستن؛ طلب کردن تعیین وقت را. فرصت ملاقات خواستن.
- وقت خوش باد؛ جمله ای است که در مقام دعا گفته میشود به معنی اینکه امید است اوقات به خوبی و خوشی بگذرد :
صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
وقت گل خوش باد کز وی وقت میخواران خوش است.
حافظ.
- وقت دادن؛ تعیین کردن وقت برای کسی تا در آن هنگام مطالب خود را بگوید.
- وقت داشتن؛ فرصت داشتن. مجال داشتن.
- وقت زور؛ کنایه از وقت کارزار و هنگام جنگ و جدال. (برهان) (از ناظم الاطباء).
- وقت شناس؛ شناسندهء هنگام. موقع شناس.
- وقت شناسی.؛ رجوع به این مدخل شود.
- وقت گذراندن؛ وقت تلف کردن. کشتن وقت. سوختن وقت.
- وقت گذرانی؛ تلف کردن وقت.
- وقت گرگ ومیش؛ کنایه از اول صبح که هنوز سیاهی در آسمان باشد. (آنندراج) :
موی چون گردید گندم جو دگر هشیار شو
وقت گرگ ومیش صبح مرگ شد بیدار شو.
واعظ قزوینی (از آنندراج).
- وقت مرگ؛ اجل. (ترجمان القرآن).
- وقت معلوم؛ هنگام معین. (ناظم الاطباء).
- || رستاخیز. قیامت.
- یوم وقت معلوم؛ روز رستاخیز. (ناظم الاطباء).
- وقت موقوت؛ هنگام معین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- وقت نازک؛ فرصت بسیار کم. (آنندراج).
- || هنگام باصفا. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین).
- وقت نهادن؛ تأجیل. توقیت. (تاج المصادر) (دهار). وقت معلوم کردن. وقت معین کردن.
- وقت و بی وقت؛ گاه و بیگاه. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- وقت و ساعت؛ چیزی است از عالم گهریال که اوقات و ساعات روز و شب بدان معلوم کنند، و در عرف هند آن را گهریال فرنگی خوانند. (از آنندراج) :
چو وقت و ساعت آن ساعت دماغم کوک میگردد
که میگیرم حساب دفتر لیل و نهار خود.
محسن تأثیر (از آنندراج).
- || اوقات معین و محدود: چشمهء وقت و ساعت، هر چشمه ای که در روزها یا ساعات معینی آب دهد و سپس بازایستد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- || وقت و هنگام :
فکرت این وقت و ساعتهای میناکار چند
جهد کن این وقت و ساعت تا به غفلت نگذرد.
واعظ قزوینی.
- وقت وقت؛ گاه گاه و گاهی و بعضی اوقات. (ناظم الاطباء) :
وقت وقت ازبرای رفع گزند
تاختی سوی آن درخت بلند.نظامی.
چنان وقت وقت آیدم مرگ پیش
که امّید بردارم از عمر خویش.نظامی.
دلم میدهد وقت وقت این نوید
که حق شرم دارد ز موی سفید.سعدی.
- وقتها؛ خیلی وقت و خیلی مدت و زمان بسیار. (ناظم الاطباء).
- وقت یاب؛ آنکه فرصت می یابد و موقع به دست می آورد. (ناظم الاطباء).
- وقت یافتن؛ فرصت یافتن. موقع به دست آوردن :
بستم به عشق موی میانش کمر چو مور
گر وقت یابی(1) این سخن اندر میان بگوی.
سعدی.
- هر وقت؛ هر زمان. هر موقع : حق همسایهء سرای آن است که... به مواسات خویش هر وقت او را از خود شاکر و آسوده داری. (کشف الاسرار ج2 ص510 از فرهنگ فارسی معین).
|| عصر. عهد. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
به بی نیازی ایزد اگر خورم سوگند
که نیست همچو منی شاعر سخن پرداز
خلاف باشد و اندازهء من آن نبود
که نیستم چو حکیمان وقت حکم انداز.
سوزنی.
|| موقع. مقام : محدود... به ایلگ خان... پیغام داد... تا آنچه مصلحت و مقتضی وقت باشد استماع کرده... (سلجوقنامهء ظهیری چ خاور ص11 از فرهنگ فارسی معین). || فصل :وقت سخت گرم بود. (هدایه المتعلمین چ متینی ص150 از فرهنگ فارسی معین). || وقت حاضر. زمان حاضر. وقت عبارت است از حال تو در زمان حال که ارتباطی به گذشته و آینده ندارد. (تعریفات سید جرجانی). || (اصطلاح صوفیه) وقت را صوفیان بر سه معنی اطلاق کنند، اول بر وصفی که بر بنده غالب باشد مانند قبض یا بسط و حزن یا سرور و صوفی ابن الوقت هر جا که حالی موافق حال خود بیند بر صحت آن حکم کند و اگر برخلاف آن بیند آن را مختل داند و این وقت هم سالک را و هم غیرسالک را تواند بود. دوم بر حالی که برسبیل هجوم و مفاجات از غیب روی نماید و به غلبه تصرف سالک را از حال خود بستاند و منقاد حکم خود گرداند و این وقت خاصهء سالکان است و آنچه گفته اند الصوفی ابن وقته اشارت است به این وقت. سوم بر حالی که متوسط است میان ماضی و مستقبل، چنانکه گویند فلان صاحب وقت است یعنی اشتغال به اداء وظایف زمان حال و اهتمام به چیزی که اهم و اولی بود در آن زمان او را از تذکر ماضی و تفکر مستقبل مشغول میدارد و اوقات را ضایع نمیگذارد، چنانکه گفته اند: من ادرک وقته فوقته وقت و من ضیع وقته فوقته مقت اشارت بدین وقت است. (نفایس الفنون). و تهانوی در کشاف اصطلاحات الفنون گوید: آنچه بر عبد وارد میشود و در او تصرف میکند و او را به حکم خود میگرداند از ترس و غم و شادی و ازاینرو گفته اند: الوقت سیف قاطع، زیرا به حکم وقت کارها بریده میشود و ازاینرو گفته اند فلان به حکم وقت کار میکند، و در جامع الصنایع گوید: وقت حالی است که در سر بنده پدید آید و او را بدان حال آرام بود، وقتی باشد که عارف را سکون واجب بود و وقتی باشد که شکر واجب و وقتی شکایت و هم از این گویند که عارف ابن الوقت خود است یعنی چنانکه فرزند تابع پدر و مادر باشد عارف نیز ظاهراً و باطناً تابع وقت شود، و در شرح مثنوی گوید صوفی دو قسم است: ابن الوقت و آن است که تابع وقت باشد و وقت بر او غالب آید، و ابوالوقت و آن آن است که او بر وقت غالب باشد و ابن الحال و ابوالحال همچنین است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). نزد اهل تحقیق امر حادث متوهمی است که آن متوقف بر حادث محقق باشد. آن حال واردهء با سالک است، مثل توکل و تسلیم و رضا. رجوع به فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی ص628 شود.
- ابن الوقت؛ آنکه به مقتضای وقت کار کند و سابقه و لاحقه را اعتبار نکند. زمانه ساز.
- || آنکه از حاضر تمتع جوید بی نظری بر گذشته و آینده :
صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق
نیست فردا گفتن از شرط طریق.مولوی.
رجوع به ابن الوقت شود.
- وقت خوش گشتن؛ روزگار خوش گشتن :پدرش را وقت خوش گشت. (اسرارالتوحید).
|| اجل. مرگ. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
ای پادشاه وقت چو وقتت فرارسد
تو نیز با گدای محلت برابری.سعدی.
- وقت معلوم؛ ساعت مرگ. (ناظم الاطباء).
(1) - ن ل: وقت بینی. (کلیات سعدی چ مظاهر مصفا ص626 و چ فروغی در بدایع).

درگاه پرداخت سداد برای ووکامرس

درگاه بانکی سداد برای ووکامرس، انتخابی مطمئن برای پرداخت آنلاین با امنیت بالا و سرعت عالی در خرید اینترنتی.

مشاهده جزئیات محصول

اشتراک‌گذاری:

با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.