وفور
[وُ] (ع مص) وفر. وفاره. وفره. بسیار گردیدن و افزون و تمام شدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تمام شدن و بسیار شدن. (تاج المصادر بیهقی). || (اِمص) کثرت. بسیاری. (آنندراج) (غیاث اللغات). فراوانی :مردی بوده است با کمال عقل و وفور علم و فضل. (فارسنامهء ابن بلخی).
نه از مشتری کز وفور مگس
به یک هفته رویش ندیده ست کس.سعدی.
|| (اِ) جِ وَفْر، به معنی بسیار از مال و رخت و هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || (ص، ق) وافر. فراوان و بسیار. (ناظم الاطباء).
نه از مشتری کز وفور مگس
به یک هفته رویش ندیده ست کس.سعدی.
|| (اِ) جِ وَفْر، به معنی بسیار از مال و رخت و هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || (ص، ق) وافر. فراوان و بسیار. (ناظم الاطباء).
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول