وفا

معنی وفا
[وَ] (از ع، اِمص) وفاء. وعده به جای آوردن و به سر بردن دوستی و عهد و سخن. (غیاث اللغات). به سربردگی عهد و پیمان و قول و سخن و دوستی و استقامت. (ناظم الاطباء). ثبات در عهد و پیمان و قول و سخن و دوستی و صفا و صدق و ضمانت در کار و کردار. (ناظم الاطباء). || پیمان. عهد. دوستی. صمیمیت. مقابل جفا :
کنون گر وفا را تو پیمان کنی
در این خستگی ام تو درمان کنی.فردوسی.
بگسل طمع از وفای جاهل
هرچند که بینیَش مقدم.ناصرخسرو.
ای دل چه اندیشیده ای در عذر آن تقصیرها
زآن سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا.
مولوی (دیوان شمس ج 1 ص 5 از فرهنگ فارسی معین).
یا وفا خود نبود در عالم
یا مگر کس در این زمانه نکرد.سعدی.
- وفااندیش؛ وفااندیشنده. که دربارهء وفای به عهد و سخن اندیشد. که اندیشهء وفا کند :
یک امیری زآن امیران پیش رفت
پیش آن قوم وفااندیش رفت.مولوی.
- وفابیگانه؛ ازوفابیگانه. آنکه از حلیهء وفا معرا باشد، یعنی بی وفا. (آنندراج). بی وفا و بی حقیقت و نمک به حرام. (ناظم الاطباء).
- وفاپرورد؛ پروردهء وفای کسی. وفادار. باوفا :
بس وفاپرورد یاری داشتم
بس به راحت روزگاری داشتم.خاقانی.
- وفاپیوست؛ باوفا و صادق و درست و امین و استوار و پایدار و آنکه پیمان و عهد و شرط خود را به انجام میرساند. (ناظم الاطباء).
- وفا جستن؛ وفا طلب کردن. وفا خواستن :
از خاک نور جوی و ز گیتی وفا مجوی
گر عاقلی مبر به در سائلان سؤال.
ناصرخسرو.
دگربار از پری رویان جماش
نمی باید وفا و عهد جستن.سعدی.
- وفاجوی؛ وفاجوینده. وفاطلب کننده :
روی از جمال دوست به صحرا مکن که روی
در روی همنشین وفاجوی خوشتر است.
سعدی.
- وفا خواستن؛ وفا طلب کردن :
وفا خواهی جفاکش باش حافظ
فانّ الربح و الخسران فی التّجر.حافظ.
- وفاخواه؛ نیک اندیش و خیرخواه و خوش نفس. (ناظم الاطباء).
- وفادار؛ صاحب وفا. وفی :
بنده وفادار و هواخواه توست
بنده هواخواه و وفادار دار.منوچهری.
مرا به علت بیگانگی ز خویش مران
که دوستان وفادار بهتر از خویشند.سعدی.
- وفاداری؛ صاحب وفابودن. وفادار بودن. دوستی و صداقت و راستی و نمک به حلالی. (ناظم الاطباء).
- وفا داشتن؛ صاحب وفا بودن :
بدارم وفای تو تا زنده ام
روان را به مهر تو آگنده ام.فردوسی.
|| انجام یابندگی. وفاء. رجوع به وفاء شود.
- وفا شدن؛ به جا آورده شدن. عملی شدن. انجام پذیرفتن :
تکیه بر همت و مروت توست
طمع من وفا شود ارجو.سوزنی.
هرچه داری طمع وفاشده باد
از ملک لااله الاهو.سوزنی.
- چشم وفا داشتن؛ انتظار وفا داشتن :
دیگر از وی مدار چشم وفا
هرکه شد با تو در جفا گستاخ
زآنکه هرگز دو بار مؤمن را
نگزد مار از یکی سوراخ.جامی.
- وفا کردن؛ به سر بردن عهد و پیمان و به جا آوردن چیزی که تعهد کرده باشد. (ناظم الاطباء) :
دلا با تو وفا کردم کز این بیشت نیازارم
بیا تا این بهاران را به شادی با تو بگذارم.
فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 404).
بخشش او را وفا نداند کردن
ماندهء اسکندر و نهادهء قارون.فرخی.
- || ادا کردن دین و وام و جز آن. (ناظم الاطباء).
- وفاسرشت؛ وفادار. که دارای طبیعت و سرشت وفاداری است :
کآن حورنسب وفاسرشت است
دروازهء او درِ بهشت است.نظامی.
- وفاسگال؛ وفااندیش.
- وفا شکستن؛ پیمان شکستن. عهد شکستن :
دست و ساعد گرفته دونان را
بگذری بازوی وفاشکنی.خاقانی.
- وفاگر؛ وفادار :
مرا آمد به در بخت وفاگر
به زورش بازگردانیدم از در.
(ویس و رامین).
- وفاگستر؛ باوفا. رجوع به این مدخل شود.
- وفا نمودن؛ وفا کردن :
به جای او بماند جای او به من
وفا نمود جای او به جای او.منوچهری.
- وفای عهد؛ به سر بردن عهد و پیمان : به روی خوب و خلق خوش و... علو همت و درستی وعد و وفای عهد... ممتاز گردانیده است. (المعجم چ دانشگاه ص11 از فرهنگ فارسی معین).
- اندک وفا؛ که وفای کم و اندک دارد :
زهی اندک وفا و سست پیمان
که آن سنگین دل نامهربان است.سعدی.
- باوفا؛ با صدق و صفا و نمک به حلال و درستکار و درست قول و درست پیمان و ثابت در دوستی. ضد بی وفا. (ناظم الاطباء).
- بی وفا؛ بی صدق و صفا و نمک به حرام و نادرست در پیمان. ضد باوفا. (ناظم الاطباء) :
چه نیکی طمع دارد آن بی وفا
که باشد دعای بدش در قفا.سعدی.
- سست وفا؛ سست عهد :
آن سست وفا که یار دل سخت من است
شمع دگران و آتش بخت من است.سعدی.
- سست وفایی؛ سست عهدی :
حق چندین کرم و رأفت و رحمت شرط است
که به جای آوری و سست وفائی نکنی.
سعدی.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.