وعر
[وَ] (ع ص) زمین درشت. (مهذب الاسماء). دشوار. خلاف سهل. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، اَوْعُر، اوعار، وعور. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) :
چو سهلی بریدم رسیدم به وعری
چو وعری بریدم رسیدم به سهلی.
منوچهری.
|| رجل وعر المعروف؛ مرد کم احسان کم خیر. || قلیل وعر، از اتباع است. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). || (مص) بند کردن کسی را از حاجت و بازداشتن او را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || دشوار گردیدن جای. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد).
چو سهلی بریدم رسیدم به وعری
چو وعری بریدم رسیدم به سهلی.
منوچهری.
|| رجل وعر المعروف؛ مرد کم احسان کم خیر. || قلیل وعر، از اتباع است. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). || (مص) بند کردن کسی را از حاجت و بازداشتن او را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || دشوار گردیدن جای. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد).
درگاه پرداخت سداد برای ووکامرس
درگاه بانکی سداد برای ووکامرس، انتخابی مطمئن برای پرداخت آنلاین با امنیت بالا و سرعت عالی در خرید اینترنتی.
مشاهده جزئیات محصول