وضح
[وَ ضَ] (ع اِ) روشنی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || سپیدی. || سپیدی بامداد. || سپیدی پیشانی اسب که آن را غره نامند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). || سپیدی دست و پای اسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || پیسی اندام. || پیری. || سپیدی موی. || میانهء راه و گشادگی آن. || شیر. || درم درست و سره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): درهم وضح؛ درمی نیکو روشن. (مهذب الاسماء). || پیرایه از سیم. (از مهذب الاسماء). ج، اوضاح. (منتهی الارب) (آنندراج). پیرایه. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). || پای برنجن. خلخال. || گیاه ریزه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). || بهق سپید. (ذخیرهء خوارزمشاهی). برص. (لسان العرب). || ماه. (اقرب الموارد).
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول