وضاح
[وَضْ ضا] (ع ص) بسیار واضح و آشکار. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || دندان نیک روشن و آشکارا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || سفیدفام نیکوروی و خندان. (اقرب الموارد). مرد سپید و نیکورنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
به روزگار تو شادم اگرچه محرومم
از آن بزرگی طنان و طلعت وضاح.
مسعودسعد.
|| (اِ) روز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- عظم وضاح؛ بازیی است، و آن چنان باشد که طفلان استخوان سپیدی را شب به طرفی اندازند سپسِ آن هر یک جداجدا در طلب آن رود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). کودکان آن را مصغر کنند و گویند عُظَیم وضاح. (از اقرب الموارد).
- بکرالوضاح؛ نماز صبح. (منتهی الارب).
به روزگار تو شادم اگرچه محرومم
از آن بزرگی طنان و طلعت وضاح.
مسعودسعد.
|| (اِ) روز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- عظم وضاح؛ بازیی است، و آن چنان باشد که طفلان استخوان سپیدی را شب به طرفی اندازند سپسِ آن هر یک جداجدا در طلب آن رود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). کودکان آن را مصغر کنند و گویند عُظَیم وضاح. (از اقرب الموارد).
- بکرالوضاح؛ نماز صبح. (منتهی الارب).
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول