وشم
[وَ] (ع اِ) نشان و علامت. (ناظم الاطباء). نقش و نگار که بر اندام سوزن آژده و نیله بر آن پاشیده، سازند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). خال. ج، وشوم، وِشام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد) : عسل البلاذر اذا طلی علی الوشم قلعه. (ابن بیطار). || گیاه نخستین که روییدن گیرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || تغییر رنگ پوست بدن از ضربه و سقطه. (ناظم الاطباء). || خط دستهای گاو وحشی. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || (مص) اندام را به سوزن اژدن و نیله پاشیدن بر آن، و فعل آن از باب ضرب است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کنده کردن دست. (تاج المصادر بیهقی). خال کوبی کردن. خال و خط کوبیدن در دست و تن. نگار کردن بر پشت دست. (مهذب الاسماء) :
لخوله اطلال ببرقه ثَهْمَدِ
تلوح کباقی الوشم فی ظاهر الیدِ.
(از معلّقهء طَرَفَه).
لخوله اطلال ببرقه ثَهْمَدِ
تلوح کباقی الوشم فی ظاهر الیدِ.
(از معلّقهء طَرَفَه).
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول