وشت
[وَ] (ص)(1) خوب و خوش و نیکو. (برهان) (ناظم الاطباء). وش. (آنندراج) :
گفت ریشت شد سفید از حال گشت
خوی زشت تو نگردیده ست وشت.مولوی.
|| (اِ) خوبی و نیکویی. (ناظم الاطباء). || واحدهای کوچک سپاهیان (در عهد ساسانی). (فرهنگ فارسی معین از کریستنسن، ساسانیان ص 210 ترجمه چ 2 ص 237) (حاشیهء برهان قاطع چ معین). || رقص. (برهان) (فرهنگ فارسی معین). جست وخیز و رقص. (ناظم الاطباء). رقاصی. (برهان) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). پای کوبی. (فرهنگ فارسی معین). || صفیر. صوت و صدایی که از دهن خارج میکنند در وقتی که آن را منقبض کرده باشند مانند صدایی که در آب دادن به اسب میکنند. (ناظم الاطباء). || حدود مملکت دشمن. || زخم پشت اسب. (ناظم الاطباء).
(1) - وش. «یوستی، نام نامهء ایرانی ص 359»: washt. (حاشیهء برهان قاطع چ معین).
گفت ریشت شد سفید از حال گشت
خوی زشت تو نگردیده ست وشت.مولوی.
|| (اِ) خوبی و نیکویی. (ناظم الاطباء). || واحدهای کوچک سپاهیان (در عهد ساسانی). (فرهنگ فارسی معین از کریستنسن، ساسانیان ص 210 ترجمه چ 2 ص 237) (حاشیهء برهان قاطع چ معین). || رقص. (برهان) (فرهنگ فارسی معین). جست وخیز و رقص. (ناظم الاطباء). رقاصی. (برهان) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). پای کوبی. (فرهنگ فارسی معین). || صفیر. صوت و صدایی که از دهن خارج میکنند در وقتی که آن را منقبض کرده باشند مانند صدایی که در آب دادن به اسب میکنند. (ناظم الاطباء). || حدود مملکت دشمن. || زخم پشت اسب. (ناظم الاطباء).
(1) - وش. «یوستی، نام نامهء ایرانی ص 359»: washt. (حاشیهء برهان قاطع چ معین).
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول