وسیله
[وَ لَ / لِ] (از ع، اِ) دستاویز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آنچه باعث تقرب به غیر شود. (تعریفات). آنچه به توسط آن به دیگری تقرب جویند. (از فرهنگ فارسی معین). || سبب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). علت. (فرهنگ فارسی معین). || واسطهء کار، و با لفظ کردن مستعمل. (آنندراج). میانجی. (یادداشت دهخدا).
- وسیله جستن؛ واسطه جستن در کار.
- وسیله دار؛ متعلق و منسوب. (ناظم الاطباء).
- وسیله داری؛ علاقه. (ناظم الاطباء).
- وسیله ساز؛ مسبب: خداوند وسیله ساز است. سبب ساز. (ناظم الاطباء).
- وسیله سازی؛ سبب سازی. (ناظم الاطباء).
- وسیله شدن؛ سبب شدن. واسطه شدن. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- وسیله قرار دادن؛ سبب گردانیدن.
- وسیله کردن؛ سبب کردن. علت قرار دادن :
وسیله رفتن خود را نرفتن من کرد
مقرر است که باشد بهانه جو گستاخ.
واله هروی.
|| نزدیکی. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). || پایه و منزلت نزدیک پادشاه. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، وسیل، وسائل. (منتهی الارب). || راه. || سامان. || چاره. (یادداشت مرحوم دهخدا). || نزدیک پادشاه. || کمک و استعانت. || بهانه. || علاقه. (ناظم الاطباء).
- وسیله جستن؛ واسطه جستن در کار.
- وسیله دار؛ متعلق و منسوب. (ناظم الاطباء).
- وسیله داری؛ علاقه. (ناظم الاطباء).
- وسیله ساز؛ مسبب: خداوند وسیله ساز است. سبب ساز. (ناظم الاطباء).
- وسیله سازی؛ سبب سازی. (ناظم الاطباء).
- وسیله شدن؛ سبب شدن. واسطه شدن. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- وسیله قرار دادن؛ سبب گردانیدن.
- وسیله کردن؛ سبب کردن. علت قرار دادن :
وسیله رفتن خود را نرفتن من کرد
مقرر است که باشد بهانه جو گستاخ.
واله هروی.
|| نزدیکی. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). || پایه و منزلت نزدیک پادشاه. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، وسیل، وسائل. (منتهی الارب). || راه. || سامان. || چاره. (یادداشت مرحوم دهخدا). || نزدیک پادشاه. || کمک و استعانت. || بهانه. || علاقه. (ناظم الاطباء).