وسم
[وَ] (ع مص) نشان کردن و داغ نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). داغ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). || چیره شدن بر کسی در خوبی و زیبایی و جمال. (منتهی الارب) (آنندراج). به نیکویی غلبه کردن. (تاج المصادر بیهقی). || (اِ) عیب. (غیاث اللغات) (منتهی الارب). || نشان. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). داغی که به آهن تافته کنند. (فرهنگ فارسی معین). داغ. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج، وسوم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- وسم دادن؛ داغ کردن و داغ نهادن و نشان کردن. (ناظم الاطباء).
|| درختی است که برگ آن خضاب است. (المنجد) (اقرب الموارد).
- وسم دادن؛ داغ کردن و داغ نهادن و نشان کردن. (ناظم الاطباء).
|| درختی است که برگ آن خضاب است. (المنجد) (اقرب الموارد).
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول