وزغ
[وَ زَ] (اِ) وزک و پزغ و غچموک. بزغ. (ناظم الاطباء). چغز. (حاشیهء اسدی). ضفدع. (ناظم الاطباء). غوک. (حاشیهء اسدی) (ناظم الاطباء). قورباغه. (ناظم الاطباء). پک. (حاشیهء اسدی). یکی از گونه های قورباغه که در مواقع راه رفتن برخلاف قورباغه نمی جهد بلکه به ترتیب اندامهای حرکتیش را به جلو میبرد. وزغ با قورباغهء معمولی فرق دارد ولی جزو قورباغگان است. (فرهنگ فارسی معین) : خدا ابر فرستاد و از آن ابر وزغ بارید چنانکه جای نشستن بر ایشان تنگ شد. (قصص الانبیاء ص106).
اگر خور شود غرقه در زهر مار
نخواهد نهنگ از وزغ زینهار.نظامی.
به آب اندرشدن غرقه چو ماهی
از آن به کز وزغ زنهار خواهی.نظامی.
-وزغ در زمین کردن؛ کنایه از جادوئی کردن و فتنه انگیختن باشد.
-امثال: وزغ در آستین دارد؛ کنایه از مردم چرکن و نکبتی و فاسق و بدعزم نوشته اند. (آنندراج).
اگر خور شود غرقه در زهر مار
نخواهد نهنگ از وزغ زینهار.نظامی.
به آب اندرشدن غرقه چو ماهی
از آن به کز وزغ زنهار خواهی.نظامی.
-وزغ در زمین کردن؛ کنایه از جادوئی کردن و فتنه انگیختن باشد.
-امثال: وزغ در آستین دارد؛ کنایه از مردم چرکن و نکبتی و فاسق و بدعزم نوشته اند. (آنندراج).
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول