وزر
[وَ] (ع مص) وِزر. بزه مند گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). به گناه گرفتار شدن. (ناظم الاطباء). || بار کسی برداشتن. (ترجمان علامهء جرجانی). (اقرب الموارد). || بند کردن رخنه را. || چیره شدن و غالب آمدن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به وِزر شود.