اشاعه
[اِ عَ] (ع مص) اشاعه. اشاعت. تابع دیار گردانیدن چیزی را: اشاعکم السلام و بالسلام؛ سلامت را پیرو دیار شما گرداند. (منتهی الارب). || بانگ کردن شتران را و زجر کردن تا برگردند: اشاع بالابل. (منتهی الارب). || آشکارا کردن. (غیاث). فاش و آشکار کردن خبر و جز آن: اشعته و اشعت به؛ ای اذعته و اظهرته. (منتهی الارب): و هر راز که ثالثی در آن محرم نشود، هرآینه از اشاعت مصون ماند. (کلیله و دمنه). اشاعهء فحشاء. || پریشان و باربار انداختن شتر ماده بول را: اشاعت الناقه ببولها؛ اذا رمته متفرقاً. (منتهی الارب). || پاشیدن. پراکنده کردن. (غیاث) : با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات... و اشاعت حلم ... حاصل است می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه).