ورید
[وَ] (ع اِ) آن رگ از بدن انسان و دیگر حیوانات که جهنده نباشد. (ناظم الاطباء). || رگ گردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج، اَورِدَه، ورود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وُرُد. (اقرب الموارد). هر رگ که از جگر رسته است. (ذخیرهء خوارزمشاهی). رگ گردن و به آن حبل الورید نیز گویند. (المنجد) (ناظم الاطباء).
- رجل منتفخ الورید؛ غضوب. (المنجد). خشمگین.
|| در نزد اطباء هر رگی که در آن جهندگی و حرکت نباشد. بخلاف شریان. (غیاث اللغات) (آنندراج). رگی که خون را به قلب برمیگرداند. وریدها دارای خون تیره [ دارای Co2 و تقریباً بدون اکسیژن ] هستند به استثنای ورید ریوی که حاوی خون روشن [ اکسیژن دار و تقریباً فاقد Co2 ] میباشد. سیاهرگ. مقابل شریان. (فرهنگ فارسی معین).
- حبل الورید؛ رگ گردن. (ناظم الاطباء) :
هفت اندام زمین زنده بماند
کابهرش حبل الورید و ابهر است.خاقانی.
- ورید اجوف اسفل؛ (اصطلاح پزشکی) بزرگ سیاهرگ زیرین. (فرهنگ فارسی معین).
- ورید اجوف اعلی؛ (اصطلاح پزشکی) بزرگ سیاهرگ زبرین. (فرهنگ فارسی معین).
- ورید اکحل؛ (اصطلاح پزشکی) ورید میانی دست. (فرهنگ فارسی معین).
- ورید باب؛ (اصطلاح پزشکی) سیاهرگی که خون روده های باریک و کلفت و لوزالمعده و طحال و معده را جمع کرده و به کبد میرساند. ورید باب از اجتماع سه ورید تشکیل شده است یکی ورید ماساریقائی فوقانی، دیگر ورید کوچک ماساریقائی و سوم ورید طحالی. خونی که از ورید باب وارد جگر میشود مواد غذائی جذب شده از روده ها را نیز همراه دارد و در کبد پس از تصفیه شدن این خون غذادار توسط ورید فوق کبدی خون خارج شده و به ورید اجوف اسفل میریزد. (فرهنگ فارسی معین).
- ورید باسلیق؛ (اصطلاح پزشکی) ورید سطحی داخلی بازو که از انشعابات ورید اکحل محسوب است. (فرهنگ فارسی معین).
- ورید شریانی؛ نام وریدی که به سوی قلب رود و آن مضاعف یعنی دوطبقه و دوتو است.
- ورید صافن؛ (اصطلاح پزشکی) یکی از دو ورید درشت سطحی ساق پا که از پشت قوزک خارجی پا به طرف سطحی خلفی ساق پا می آید و در ناحیهء زانو به ورید رکبه در سطح خلفی میریزد. (فرهنگ فارسی معین).
- ورید قیفال؛ (اصطلاح پزشکی) نام ورید سطحی خارجی بازو که از انشعابات ورید میانی دست محسوب است [ این ورید ممکن است از یکی بیشتر باشد ] . (فرهنگ فارسی معین).
- ورید میانی بازو؛ (اصطلاح پزشکی) ورید میانی دست.
- ورید میانی دست؛ (اصطلاح پزشکی) ورید سطحی ناحیهء قدامی ساعد که در پائین چین آرنج به دو شاخهء ورید قیفال و باسلیق تقسیم میشود و در همین ناحیه است که Mوریدی درست میشود. ورید اکحل. ورید میانی بازو. ورید هفت اندام. رگ هفت اندام. رگ میانی دست. (فرهنگ فارسی معین).
- ورید وداج؛ (اصطلاح پزشکی) نام هر یک از وریدهای بزرگ گردن. (فرهنگ فارسی معین).
- ورید وداج خارجی؛ (اصطلاح پزشکی) نام ورید وداجی که در قسمت طرفی گردن مشاهده میشود و سطحی است و از زیر پوست مشهود است. (فرهنگ فارسی معین).
- ورید وداج داخلی؛ (اصطلاح پزشکی) ورید وداجی که همراه با شریان سبات (شاهرگ گردن) است و در خارج آن قرار گرفته است. حبل الورید. (فرهنگ فارسی معین).
- ورید هفت اندام؛ ورید میانی دست. (فرهنگ فارسی معین).
- رجل منتفخ الورید؛ غضوب. (المنجد). خشمگین.
|| در نزد اطباء هر رگی که در آن جهندگی و حرکت نباشد. بخلاف شریان. (غیاث اللغات) (آنندراج). رگی که خون را به قلب برمیگرداند. وریدها دارای خون تیره [ دارای Co2 و تقریباً بدون اکسیژن ] هستند به استثنای ورید ریوی که حاوی خون روشن [ اکسیژن دار و تقریباً فاقد Co2 ] میباشد. سیاهرگ. مقابل شریان. (فرهنگ فارسی معین).
- حبل الورید؛ رگ گردن. (ناظم الاطباء) :
هفت اندام زمین زنده بماند
کابهرش حبل الورید و ابهر است.خاقانی.
- ورید اجوف اسفل؛ (اصطلاح پزشکی) بزرگ سیاهرگ زیرین. (فرهنگ فارسی معین).
- ورید اجوف اعلی؛ (اصطلاح پزشکی) بزرگ سیاهرگ زبرین. (فرهنگ فارسی معین).
- ورید اکحل؛ (اصطلاح پزشکی) ورید میانی دست. (فرهنگ فارسی معین).
- ورید باب؛ (اصطلاح پزشکی) سیاهرگی که خون روده های باریک و کلفت و لوزالمعده و طحال و معده را جمع کرده و به کبد میرساند. ورید باب از اجتماع سه ورید تشکیل شده است یکی ورید ماساریقائی فوقانی، دیگر ورید کوچک ماساریقائی و سوم ورید طحالی. خونی که از ورید باب وارد جگر میشود مواد غذائی جذب شده از روده ها را نیز همراه دارد و در کبد پس از تصفیه شدن این خون غذادار توسط ورید فوق کبدی خون خارج شده و به ورید اجوف اسفل میریزد. (فرهنگ فارسی معین).
- ورید باسلیق؛ (اصطلاح پزشکی) ورید سطحی داخلی بازو که از انشعابات ورید اکحل محسوب است. (فرهنگ فارسی معین).
- ورید شریانی؛ نام وریدی که به سوی قلب رود و آن مضاعف یعنی دوطبقه و دوتو است.
- ورید صافن؛ (اصطلاح پزشکی) یکی از دو ورید درشت سطحی ساق پا که از پشت قوزک خارجی پا به طرف سطحی خلفی ساق پا می آید و در ناحیهء زانو به ورید رکبه در سطح خلفی میریزد. (فرهنگ فارسی معین).
- ورید قیفال؛ (اصطلاح پزشکی) نام ورید سطحی خارجی بازو که از انشعابات ورید میانی دست محسوب است [ این ورید ممکن است از یکی بیشتر باشد ] . (فرهنگ فارسی معین).
- ورید میانی بازو؛ (اصطلاح پزشکی) ورید میانی دست.
- ورید میانی دست؛ (اصطلاح پزشکی) ورید سطحی ناحیهء قدامی ساعد که در پائین چین آرنج به دو شاخهء ورید قیفال و باسلیق تقسیم میشود و در همین ناحیه است که Mوریدی درست میشود. ورید اکحل. ورید میانی بازو. ورید هفت اندام. رگ هفت اندام. رگ میانی دست. (فرهنگ فارسی معین).
- ورید وداج؛ (اصطلاح پزشکی) نام هر یک از وریدهای بزرگ گردن. (فرهنگ فارسی معین).
- ورید وداج خارجی؛ (اصطلاح پزشکی) نام ورید وداجی که در قسمت طرفی گردن مشاهده میشود و سطحی است و از زیر پوست مشهود است. (فرهنگ فارسی معین).
- ورید وداج داخلی؛ (اصطلاح پزشکی) ورید وداجی که همراه با شریان سبات (شاهرگ گردن) است و در خارج آن قرار گرفته است. حبل الورید. (فرهنگ فارسی معین).
- ورید هفت اندام؛ ورید میانی دست. (فرهنگ فارسی معین).
درگاه پرداخت ایران کیش برای ووکامرس
با ایرانکیش، پرداخت آنلاین مشتریان فروشگاه ووکامرس شما سریع، ایمن و با پشتیبانی شبکه شتاب انجام میشود.
مشاهده جزئیات محصول