ورزیدن
[وَ دَ] (مص) برزیدن(1). کار کردن. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). عمل کردن. به کار بردن. || کوشیدن. جهد کردن. کوشش و سعی نمودن. (ناظم الاطباء). || پیاپی انجام دادن. (فرهنگ فارسی معین) :
بیا با ما مورز این کینه داری
که حق صحبت دیرینه داری.
حافظ (از فرهنگ فارسی معین).
|| ممارست کردن. (فرهنگ فارسی معین). || حاصل کردن. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). تحصیل کردن. اندوختن. (ناظم الاطباء). کسب نمودن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). کسب کردن. به دست آوردن. (ناظم الاطباء) :
سخندانی و خوشخوانی نمیورزند در شیراز
حافظ.
|| کشتن. (ناظم الاطباء). زراعت کردن. (ناظم الاطباء) (آنندراج). || عادت نمودن. خوی کردن. خو گرفتن. ریاضت کشیدن. || به مشقت و محنت به دست آوردن. || نتیجه گرفتن. || دمیدن. || نازیدن. افتخار نمودن. || محنت کشیدن. (ناظم الاطباء). || مالش دادن. مشت و مال دادن خمیر. || پیروی کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا): ورزیدن راه و رسم یا دینی؛ پیروی کردن آن راه و رسم و پیروی کردن آن دین :
که دین مسیحا ندارد درست
ره گبرگی ورزد و زندو است.فردوسی.
(1) - از پهلوی varzitan. (فرهنگ فارسی معین).
بیا با ما مورز این کینه داری
که حق صحبت دیرینه داری.
حافظ (از فرهنگ فارسی معین).
|| ممارست کردن. (فرهنگ فارسی معین). || حاصل کردن. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). تحصیل کردن. اندوختن. (ناظم الاطباء). کسب نمودن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). کسب کردن. به دست آوردن. (ناظم الاطباء) :
سخندانی و خوشخوانی نمیورزند در شیراز
حافظ.
|| کشتن. (ناظم الاطباء). زراعت کردن. (ناظم الاطباء) (آنندراج). || عادت نمودن. خوی کردن. خو گرفتن. ریاضت کشیدن. || به مشقت و محنت به دست آوردن. || نتیجه گرفتن. || دمیدن. || نازیدن. افتخار نمودن. || محنت کشیدن. (ناظم الاطباء). || مالش دادن. مشت و مال دادن خمیر. || پیروی کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا): ورزیدن راه و رسم یا دینی؛ پیروی کردن آن راه و رسم و پیروی کردن آن دین :
که دین مسیحا ندارد درست
ره گبرگی ورزد و زندو است.فردوسی.
(1) - از پهلوی varzitan. (فرهنگ فارسی معین).
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول